سحر و بی نتیجه بودن آن :
در جواب این سوال که چرا سحر حرام است ، عرض می کنم سحر یک نوع جهت گیری به طرف عوامل غیرالهی است و لذا هم فعل ساحر حرام است ، هم فعل آن کس که نزد ساحر می رود . حتی از ظاهر آیات بر می آید که سحر از مشروب خوردن و قمار کردن بدتر است . و چون در سحر جهت ساحر و شخصی که به ساحر رجوع می کند ، غیر الهی است به هیچ نتیجه ای نخواهند رسید . زیرا قرآن می فرماید : « و لا یفلح الساحر حیث اتی » (14) ساحر هیچ وقت نه رستگار می شود و نه نتیجه می گیرد و نه نتیجه می دهد ، هر جا بیاید . چون آن ساحرانی هم که حرفه ای هستند با ضعیف ترین و پست ترین جنیان ارتباط دارند ، جنینان فهمیده و عاقل هیچ وقت به جادوگران اعتنا نمی کنند . مگر آدم های ضعیف و نفهم در بین انسان ها کاری می توانند بکنند که جنیان نفهم بتوانند کاری بکنند ؟ در دنیای خودمان آدم های سودجو و خودخواه می توانند به آدم های ساده و ضعیف و بی دین زور بگویند . در رابطه با جن ها هم آنهایی که ساده تر و ترسو هستند به تسخیر جادوگران در می آیند ، آنهایی که می شود با حیله و تهدید در اختیار گرفت . خود جن ها هم از این تسخیرها که به دست جادوگران انجام می شود ناراحتند ، مثل آدم هایی که از دست ارباب خود ناراحت اند ولی توان و هنر مخالفت ندارند ، لذا جنیان تسخیر شده اگر در فرصتی توانستند به خود جادوگران ضربه بزنند حتما می زنند . آقای ایوبی قائنی در کتاب « سفینه الصادقین » قضیه ای را نقل می کنند از فردی که چند جن در اختیار داشت و از این طریق بقیه را مورد آزار و اذیت قرار می داد و در یک غافلگیری همان جن ها او را خفه کردند .
باید متوجه بود که همه ی ما در معرض امتحان هستیم و لذا در مشکلاتی قرار می گیریم تا معلوم شود در مشکلات و مصیبت ها به کجا رجوع کنیم ، پس از مدتی مشکلات می روند ، حال اگر به غیر خدا رجوع کرده باشیم در این امتحان رو سیاه می شویم ، همان طور که رضا خان و صدام آمدند و رفتند و روسیاه شدند و عده ای مثل مرحوم مدرس « رحمه الله علیه» و حضرت امام خمینی « رحمه الله علیه» تحت تاثیر قلدری آنها قرار نگرفتند و روسفید شدند ، ولی عده ای هم به همان پناه بردند و روسیاه شدند ، در سایر امور هم قضیه از همین قرار است .
عده ای در مشکلات به فالگیر پناه می برند و به ظاهر هم کارشان درست می شود ، غافل از اینکه علت رفع مشکل آنها به آن جهت بود که مدت امتحانشان به سر آمد ، اما با رجوع به فالگیر و جادوگر در رویارویی با آن مشکلات ، روسیاه شدند . مگر می شود از طریق حرام کسی به نتیجه برسد ؟ مثل شاه که به نتیجه نرسید ، شاه ساواک درست کرد تا جوانان ما را شکنجه کند و آنها را از جلو راه خود بردارد . ولی با این کار سرنوشت خود را بدتر کرد و روز به روز خود را به سقوط نزدیک تر نمود .
آیه ای که عرض شد روشن می کند که ساحر هیچ موقع و در هیچ شرایطی نه برای خودش می تواند کاری بکند و نه برای بقیه .
جایگاه چشم زخم :
پرسیده اید آیا چشم زخم تاثیر دارد ؟ بله چشم زخم تاثیر دارد ، قرآن هم به آن اشاره دارد و می فرماید : « و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون * و ما هو الا ذکر للعالمین » (15) محققاً آنها که کافر شدند وقتی قرآن را شنیدند نزدیک شد با چشم های خود تو را به زمین بیندازند و گفتند او دیوانه است ـ در حالی که این حرف ها همه از شدت خشمشان بود ـ و قرآن چیزی جز ذکر الهی برای عالمیان نیست . رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» در تفسیر آیه ی فوق فرمودند : « چشم زخم ، حق است » (16) نیز می فرماید : « ان العین لتدخل الرجل القبر و تدخل الجمل القدر » (17) چشم زخم ؛ مرد سالم را در قبر و شتر سالم را در دیگ می کند .
حالا بر شخصیتی مثل پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» اثر نمی کند بحث دیگری است . مگر می شود روح قدرتمند رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم » تحت تاثیر روح های تنگ قرار گیرد ؟ آری روح ها می توانند بر همدیگر تاثیر گذارند ولی شرطش آن است که روح ها از همدیگر تاثیرپذیر باشند .
در موضوع چشم زخم قضیه از این قرار است که بعضی از روح ها در عین تنگ نظری ، در تمرکز روی موضوعی رشد کرده اند ، همان طور که بعضی از روح ها در عین وسعت ، در تمرکز روی موضوعی رشد کرده اند .
اینکه می فرمایند : نگاه به صورت مقدس امیرالمومنین « علیه السلام»ثواب دارد ، به جهت بهره مندی از روح متعالی آن حضرت است . چون روحی که پشت این صورت قرار دارد آن قدر با برکت و نسبت به بقیه دلسوز و مهربان می باشد که انسان با نظر به آن حضرت از آن روح متاثر می شود . یا اینکه می گویند به دیدن ارحام بروید تا روحتان تغذیه شود ، چون ارحام نظر لطف به ما می کنند و روحمان وسعت می یابد . ائمه « علیهم السلام » که جای خود دارد ، حتی علمایی که روی خود زحمت کشیده اند می توانند آنچنان روح انسان را تحت تاثیر قرار دهند که میل او تغییر کند . یکی از رفقای خوب ما می گفت دلم می خواست از یک سلسله افکار راحت شوم ولی زورم به خودم نمی رسید ، خدمت یکی از علماء رفتم و عرض کردم حاج آقا شما به من بفرمائید این افکار را از ذهنم دور بریزم . آن عالم قضیه دستش بود به من دستور دادند که دیگر آن طور فکر نکنید و آن افکار را دور بریزید . رفیق ما می فرمود بعد از آن دیگر آن فکرها از ذهنم رفت . آری تاثیر افکار بر افکار یک واقعیت است ولی اکثر آنهایی که دنبال فالگیر و رمال و احضار روح می روند تاوان جدا شدن از روح اولیاء و علماء ربانی را می دهند . از منبر و مسجد و روحانی جدا شدن آرام آرام کار را به رجوع به فالگیر ، رمال و جادوگر و شیطان می کشاند . روح انسان طوری است که نیاز دارد با بقیه ارتباط برقرار کند ، حتی در سیر و سلوک این قدر که ارتباط با استاد موثر است کتاب موثر نیست ، کتاب در مرتبه دوم است ، چون تاثیر جنبه های روحانی استاد واقعی سرعت سیر را بیشتر می کند .
همان طور که روح های پاک می توانند از خود انوار معنوی القاء کنند و عزم ها را در توجه به معنویات زیاد نمایند و در نتیجه انسان قدرت تمرکز در مسائل توحیدی نصیبش شود ، بعضی از روح ها چون در مسائل پست متمرکز شده اند ، می توانند روح افراد را تحت تاثیر تنگ نظری خود قرار دهند و در نتیجه بدن انسان چون تحت تاثیر روح است ، آسیب ببیند . شاید طرف خودش نداند که حسود است ولی وقتی امکاناتی را در زندگی شما دید نمی تواند تحمل کند ، روحی که شدیداً به حسادتش میدان بدهد به طوری که سختش باشد که مثلاً شما عینک خود را عوض کرده اید ، به عینک که نگاه می کند ، شرایط از بین رفتن آن پیش می آید ، یا می شکند و یا گم می شود و ... ، این روح مثل یک مرتاض شده است که سال ها روح خود را روی موضوعی متمرکز کرده ، با این فرق که روح خودت را در توجه به افراد متمرکز کرده اند و در اثر آن تمرکز و آن حسادت در برخورد با دیگران ـ حتی ناخودآگاه ـ بر روح افراد تاثیر می گذارند به طوری که جسم آنها هم تحت تاثیر قرار می گیرد ، و یا روح آنها به سوی جهتی سیر می کند که موجب هلاکتشان می شود . به همین جهت به ما فرموده اند امکانات خود را خیلی به نمایش نگذارید .
امیرالمومنین « علیه السلام » از دوران کودکی مکرر پیش می آمد که چشم هایشان درد می گرفت . به طوری که ایشان در جنگ خیبر در آن شبی که فردایش خیبر را فتح کردند ، آنقدر چشم شان درد می کرده است که وقتی پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند ؛ فردا پرچم را به کسی می دهم که کرار است و فرار نیست . اصحاب می گویند به همه کس فکر می کردیم به غیر از امیرالمومنین « علیه السلام ». پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم » آب دهان مبارکشان را بر چشمان امیرالمومنین « علیه السلام » مالیدند . حضرت علی « علیه السلام » می فرمایند : دیگر برای همیشه چشمانم خوب شد . چون رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم » با این عمل امیرالمومنین « علیه السلام » را تحت تاثیر روح خود قرار دادند . در خاطرات آیت الله بروجردی داریم که ایشان در دوره ی میانسالی چشمشان ضعیف می شود و خیلی غصه می خورند که مطالعه و تحقیقاتشان مختل شده است ، می گویند در بین دسته عزاداران امام حسین « علیه السلام » که گِل روی سرشان مالیده بودند یک کمی از آن گِل ها را به چشمانم مالیدم و تا سن 80 سالگی دیگر نیازی به عینک نداشتند . چون از طریق گِل های سر عزاداران سید الشهداء « علیه السلام » به نور آن حضرت متصل شدند و روحشان تحت تاثیر نور حضرت سیدالشهداء « علیه السلام »، به نحو بهتری قدرت تدبیر بدنشان را پیدا کرد .
عرضم این بود ؛ روحی که بیست سال است حسادتش را مدام رشد داده است آنقدر در تنگ نظری رشد کرده که وقتی به شما نگاه می کند جسم و روح شما تاثیر می گذارد .
در مورد میدان عمل انسانی که قدرت چشم زخم زدن دارد موضوع بر همان اساسی است که خداوند در مورد ساحران فرمود که : « و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله » (18) آنها نمی توانند به احدی ضرر برسانند مگر به اذن خدا . همان طور که شما از دیگر عوامل ممکن است به اذن الهی ضربه بخورید ، چشم زخم هم از آن عوامل است ، زمینه ی تاثیر در شما باید فراهم باشد ، مثل سرماخوردگی که زمینه ی تاثیر ویروس آن در شما باید باشد ، و یا مثل فریب خوردن از افراد که با تحریک خیال انسان را فریب می دهند . ریشه ی تمام این تاثیرات ، در تاثیرپذیری روح در خود انسان است . کسی که توکلش به خدا کم است بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد و به اسباب های دنیایی امیدوار می شود . روحی که با خدای واحد به نحو مطلوب مرتبط نیست ، جهت روحش در آرزوهای دنیایی پراکنده است و لذا عزم واحد ندارد و جهت روحش به همان اندازه ضعیف می شود و تحت تاثیر روح فردی قرار می گیرد که قدرت چشم زخم دارد .
مگر می شود هم چشم زخم نخوری و سحر و جادو بر تو اثر نکند و هم سجده و رکوع طولانی نداشته باشید؟ اکثر مردمی که به نحو مطلوب به عبادت نمی پردازند عموماً از شیطان بازی می خورند ، حال یا جادوگران بازیشان می دهد یا خیالاتشان تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرد ، فرق نمی کند ، اگر برایت جادو هم نکنند ، هزار جور دیگر جادو شده ای ، نجات از این خطرات را باید رکوع و سجود حل کنیم . مگر این خانمی که الان موهایش را بیرون گذاشته و به خیابان آمده سحر نشده است و سرنوشتی بس خطرناک تر از آن که برایش جادو کرده اند ، ندارد ؟ این را هم شیطان سحر کرده است ، منتها نه از طریق جادوگر ، از طریق تبلیغات دنیای کفر . ریشه ی تاثیر هر دو هم در بیرون آمدن از بندگی خدا و در بی توکلی و بی ایمانی است . شیطان او را یک طور ، مرا یک طور دیگر ، شما را هم به نحوی دیگر سحر کرده است ، جدایی از شیطان با پناه بردن به خدا ممکن است . از طریق بندگی پروردگار است که می شود با نور خدا مسئله را حل کنید .
اینکه روح ها چنین تاثیراتی را دارند به خودی خود میتواند خوب باشد ، مثل همه چیزهای دنیا . آب به خودی خود خوب است ، اما همان آب اگر در مسیر درستی قرار نگیرد سیل می شود ، ما باید مواظب باشیم خود را در مسیر سیل قرار ندهیم . همان طور اگر افرادی توانایی چشم زدن داشته باشند ، مثل هر صفتی که باید اصلاح کرد، باید خود را اصلاح کنند ، و گر نه خودشان ضرر می کنند ، خواه به بنده یا شما بد کنند یا نکنند ، آنها نیستند که در زندگی من و شما نقش دارند ، ما هستیم که باید با اصلاح خود تاثیر چشم زدن آنها را به صفر برسانم . شیطان نه تنها به آدم های خوب ضرر نمی رساند ، بلکه در خوبی آنها هم نقش دارد ، چون آنها را دائم وسوسه کرد و آنان با پناه بردن به خدا و عبادات الهی توکلشان زیاد شد و رشد کردند . یکی از عرفا می گوید : « خدایا دستت درد نکند با این شیطانت » دقت بفرمائید نمی گوید دست شیطان درد نکند ، می گوید دست خدا درد نکند که با ایجاد زمینه ی وسوسه ی شیطان از یک طرف و الهام ملائکه از طرف دیگر ، بنده پروری کرد .
... ادامه دارد.
پی نوشتها:
14) سوره ی طه ، آیه ی 69
15) سوره ی قلم ، آیات 51 و 52
16) المیزان ، ذیل آیه ی فوق در بحث روایات
17) جامع الاخبار ، ص 157
18) سوره ی بقره ، آیه ی 102
منبع: کتاب « جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم »
درجه ی وجودی جنیان :
جنی ها به عنوان موجودات مختار ، هم صنف خوب دارند و هم صنف بد . اما چه خوب و چه بد ، از نظر درجه ی وجودی ، نسبت به انسان در درجه ی وجودی پایین تری هستند و اگر کسی بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند باید پایین بیاید . به همین جهت در سوره ی جن مشخص است که رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» مستقیماً با جنیان ارتباط برقرار نکردند بلکه خداوند به پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» خبر میدهد و می فرماید : « قل اوجی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا * یهدی الی الرشد فامنا به ولن نشرک بربنا احدا» (7)
ای پیامبر ! بگو به من وحی شده است که تنی چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستی ما قرآنی شگفت آور شنیدیم که به راه راست هدایت می کند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد .
با این وصف ، جادوگران با بدترین جنیان و شروریان آنها ارتباط برقرار میکنند . قرآن در مورد جنس شیطان و شخصیت او می فرماید :
« و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه ، افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونی و هم لکم عدو ، بئس للظالمین بدلا » (8) و یاد کن هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس همه جز ابلیس سجده کردند ، او از گروه جن بود ، پس از فرمان پروردگارش سرپیچید . آیا با این حال او و نسلش را به جای من دوستان خود می گیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند .
آیه ی فوق می فرماید : اولاً : شیطان از جنس جنیان است ، با توانایی های خاصی که جنیان دارند . ثانیاً : از امر بندگی پروردگارش سر باز زده است .
چون شیطان جادوگران را مال خودش می داند ، در راستای هدف فاسدی که آنها دارند کمکشان می کند . البته دو نوع جادوگر داریم : جادوگران قلابی که به واقع جادوگر نیستند و بیشتر با حدسیات کار می کنند و خیالاتی را به افرادی که به آنها رجوع می کنند القاء می نمایند و آنها هم از سر سادگی می پذیرند . ولی بعضی از جادوگران به کمک شیاطین کارهایی از دستشان بر می آید ، قرآن در رابطه با جادوگران نوع دوم می فرماید : « و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا ، یعلمون الناس السحر ، و ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه فلا تکفر فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاخره من خلاق و لبئس ما شروا به انفسهم لو کانوا یعلمون » (9) و یهودیان آنچه را که شیطان در رابطه با سلطنت سلیمان گفتند ، پیروی کردند ، در حالی که سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و نیز از آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود پیروی کردند با اینکه آن دو فرشته هیچ کس را تعلیم سحر نمی کردند مگر آنکه قبلاً به او می گفتند ما وسیله ی آزمایشی برای شما هستیم پس زنهار کافر نشوی ولی آنها از آن دو فرشته چیزهایی می آموختند که به وسیله ی آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند ، هر چند بدون اذن خدا نمی توانستند به وسیله ی سحر به احدی زیان برسانند . و خلاصه چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی رسانید و قطعاً یهودیان دریافته بودند که هر کس خریدار این متاع باشد در آخرت بهره ای ندارد ، وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می دانستند .
بحث مفصل این آیه را به بعد موکول می کنیم ، ولی عنایت بفرمایید که خداوند در آیه ی فوق می فرماید : شیاطین به مردم سحر می آموزند . پس موضوع نقش شیاطین در آموزش سحر به جادوگران واقعی چیزی است که قرآن نیز به آن اشاره کرده است .
جنیان و سرعت انتقال اشیاء :
قران می فرماید : وقتی هدهد برای حضرت سلیمان « علیه السلام » خبر آورد که یک خانمی با این خصوصیات در قوم سبا هست ، حضرت فرمودند چه کسی می تواند تخت او را اینجا بیاورد ؟ دو کس بلند شدند یکی عفریت جن و دیگری جناب حضرت عاصف بن برخیا . عفریت یعنی شرور ، معلوم است یکی از جنیان شرور در خدمت حضرت بوده و حضرت او را اسیر کرده بودند و از این طریق نقش ایمان را در اسیر کردن جنیان شرور به ما می نمایانند . آیا شیاطین باید سر به سر ما بگذارند یا ما باید کاری کنیم که آنها تحت قدرت ما باشند ؟ قرآن می فرماید : « قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین » (10) عفریت جن گفت : من می توانم تخت آن خانم را قبل از آنکه از جایتان بلند شوید و جلسه تمام شود بیاورم ، پس معلوم می شود جنینان چنین توانی دارند ، منتها توانایی های آنها در زمان انجام می گیرد و به همین جهت گفت : قبل از اینکه جلسه تان تمام شود آن تخت را می آورم . در حالی که عاصف بن برخیا عرض کرد قبل از آنکه چشمت به هم بخورد می آورم . یعنی کار عاصف در بی زمان و در عالمی فوق عالم ماده صورت می گیرد . عرض بنده آن است که این آیه نشان می دهد جنیان می توانند با سرعت زیاد چیزی را جا به جا کنند . حتماً شنیده اید که گاهی می گویند چیزهایمان که گم شده ، جنی ها برده اند ، دروغ نیست ، البته بعضی ها خودشان یادشان می رود چیزهایشان را کجا گذاشته اند ، بی خودی گردن جنی ها می گذارند اما بالاخره جنی ها می توانند این کار را بکنند .
اخیراً خواهری فریب خانمی را خورده بود که کارهای غیرعادی انجام می داد و به او گفته بود می خواهم شما را با امام زمان (عج) آشنا کنم ، او را به جمکران می برد و می گفت به من دستور داده اند باید با پای برهنه دور مسجد جمکران بدویم . این خانم می گفت در مسیری که از اصفهان به طرف قم می رفتیم یک مرتبه همان طور که پهلوی من نشسته بود لباسش عوض شد . بنده عرض کردم این با جنی ها ارتباط دارد . ابتدا نمی پذیرفت و این کارها را حمل بر کرامت می کرد ، می گفت مثلاً همان طور که داخل اتاق ایستاده یک دفعه چادرش عوض می شود ، یا برای ما میوه تازه می آوردند که مثلش در بازار نیست . می گفت : کفش هایمان گم شد ، بعد از چند روزگفت : کفش ها زیر مبل خانه مادرتان است . بنده بر اساس همان کاری که عفریت جن انجام داده عرض کردم این با جنیان ارتباط دارد و هیچ کرامتی هم در کار نیست، به او بی محلی کنید و گر نه پای جنیان را خودتان در زندگی تان باز می کنید. جادوگران واقعی با ریاضت های سخت ، پدر خود را در می آورند تا با جنینان مرتبط شوند تا آنها خبرهایی نیمه کاره و به درد نخور را برای آنها بیاورند و شما را به خودشان مشغول کنند . شما از خود نمی پرسید اگر این جادوگران کاری می توانستند بکنند ، چرا اول برای خودشان نمی کردند ، چرا اکثر آنها فقیر و بدبخت اند ؟
با دقت در آیه ی 102 سوره ی بقره که عرض شد در مورد جادوگران می فرماید : « و ما هم بضارین به من احد » ؛ آنها هرگز نمی توانند ضرر بزنند « الا باذن الله » مگر اینکه خدا بخواهد . زیرا این سنت خداست که آدم های نادان تنبیه شوند . حال سنت تنبیه آدم نادان صورت های مختلف دارد ، یک صورتش اینکه ماشین به او می زند ، یا دزد اموال او را می برد . یکی از صورت های تنبیه خدا این است که با مسئول اداره اش درگیر می شود و او حقوقش را کم می کند ، یکی هم اینکه از طریق جادوگران ضربه می خورد . پس یکی از راه هایی که خدا آدم ها را تنبیه می کند از طریق جادوگر است ، نه اینکه جادوگر همه کاره است و هر کاری خواست می تواند بکند . مگر دزد همه کاره است ، چرا دزد به دلش می افتد این ماشین را ببرد ، چرا ماشین دیگری را نمی برد ؟ اینها همه روی حساب است و همه در مسیری که خداوند اذن بدهد انجام می شود ، و اذن خدا هم بی حکمت نیست . شما می بینید این ماشین جلوی فلانی که رسید ترمزش برید . بنده در موردی که در فکر بودم این بنده خدا چه طوری از موقعیتی که برای خود ایجاد کرده نجات پیدا می کند ، خبردار شدم تصادف کرده است ، چون فهمیدم خداوند در عین تنبیهی که به او کرده شرایط نجات او را از آن موقعیت فراهم نموده است خیلی خوشحال شدم . آن تصادف ؛ ظاهرش تصادف بود ولی باطنش تنبیه خداوند بود و به اذن او هم انجام شد . حالا آن راننده چه کاره است که باید سبب این تصادف شود و از آن طریق تنبیه شود ، آن هم حکمت خاص خود را دارد . زیرا بالاخره دنیا آنچنان است که « و ما تسقط من ورقه الا یعلهما » (11) یک برگ فرو نمی افتد مگر آنکه خدا از آن آگاه است .
پس یکی از راه هایی که خداوند برای بعضی ها به عنوان تنبیه قرار داد از طریق جادوگران و جنیان است . البته اینها آزاد نیستند که بتوانند هر بلایی سر هر کس بیاورند ، درست است قدرت ما به جنینان نمی رسد ، اما قدرت خدا به آنها می رسد . پس نباید خودمان را در مقابل قدرت جادوگران دسته بسته بدانیم و فکر کنیم خداوند سرنوشت ما را در دست آنها قرار می دهد . یکی بگوید نکند فلانی دارد برای من جادو می کند ، مگر دست خودش است ! اگر خدا مصلحت بداند و زمینه را ما با بی ایمانی خود فراهم کرده باشیم ، طبق مصلحت الهی ، خداوند از آن طریق ما را تنبیه می کند ، راه نجات هم برگشت به بندگی خدا است و راضی بودن به آنچه خداوند برای ما مقدر کرده است . اگر بنا نیست خدا مرا تنبیه کند ، هیچ جادوگری نمی تواند کاری بکند ، خودتان شنیده اید که جادوگران می گویند فلانی ضد جادو است . نه ، او ضد جادو نیست ، به جادوگران باید گفت : شما فکر می کنید آنجایی که جادو می کنید ، جادو بود که اثر کرد ما خودمان با آرزوهای دنیایی زمینه ی تاثیر جادوی شما را فراهم کردیم .
آری خداوند می فرماید : شیطان و قبیله ی او شما را می بینند و شما آنها را نمی بینید ؛ « ... انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم ... » (12) ولی با اینکه می فرماید آنها شما را می بینند ، در جای دیگر ما را متوجه می کنند نه تنها وسعت دید آنها محدود است و به عمق عقل ها و قلب ها دسترسی ندارند ، حتی به حریم مادی اولیاء الهی نیز نمی توانند وارد شوند . قرآن می فرماید : « فلما قضینا علیه الموت ما دلهم علی موته الا دابه الارض تاکل منساته فلما خر تبینت الجن ان لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین » (13) پس چون مرگ را بر سلیمان مقرر داشتیم جز موریانه که عصای او را به تدریج می خورد افراد را از مرگ او آگاه نگردانید ، پس چون [ سلیمان ] فرو افتاد برای جنینان روشن گردید که اگر غیب می دانستند در آن عذاب خفت آور باقی نمی ماندند .
از آیه ی فوق بر می آید که اگر ما اجازه ی ورود به جنینان ندهیم از بسیاری از احوالات و افکار ما غافل اند و می توان با وارد شدن در قلعه ی شریعت الهی از تیررس حیله های آنها به دور بود . این طور نیست که فکر کنیم حال که آنها را می بینند و ما آنها را نمی بینیم آنها اجازه داشته باشند به راحتی وارد حریم شخصی ما شوند و با ما مقابله نمایند .
جالب است که جنیان طبق آیه ی فوق اقرار می کنند که : « لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین » اگر از غیب آگاهی داشتیم در عذاب خوار کننده گرفتار نمی ماندیم . این می رساند که اولا ً : اینها جنیان شروری بوده اند که حضرت سلیمان « علیه السلام»آنها را در اسارت خود درآورده بودند . ثانیاً : با همه ی زرنگی که داشته اند نفهمیدند حضرت سلیمان « علیه السلام»رحلت کرده اند .
لازم است در رابطه با نقش جادوگران ، سخن خدا را یک اصل بگیریم که می فرماید : « و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله » هیچ جادوگری ، هیچ ضرری به کسی نمی تواند برساند ، مگر به اذن خدا . پس اشکال در ما است که زمینه ی تاثیر شیطان را در خود فراهم می کنیم .
... ادامه دارد.
پی نوشتها:
7) سوره ی جن ، آیات 1 و 2
8) سوره ی کهف ، آیه / 50
9) سوره ی بقره ، آیه ی / 102
10) سوره ی نمل ، آیه ی / 39
11) سوره ی انعام ، آیه ی / 59
12) سوره ی اعراف ، آیه ی / 27
13) سوره ی سبا ، آیه ی / 14
منبع: کتاب « جایگاه جن ، شیطان و جادوگر در عالم »
آیا نسبت به همسرتان جاذبه جنسی کافی احساس می کنید ؟
نویسنده : باربارا دی آنجلس
مترجم : هادی ابراهیمی
درزیرآزمونی است که به شما کمک می کند تا بفهمید آیا همسرتان از لحاظ جنسی برایتان جذاب هست یا نه .این آزمون ، متفاوت با آزمونی است که میزان رضایت شما را از روابط جنسی با همسرتان تعیین می کند .زیرا این آزمون تنها تعیین کننده ی احساس شما نسبت به جذابیت جنسی همسرتان است ، نه قابلیت و توانایی او در عشق ورزی و تکرار دفعات همبستر شدن تان .
ـ می توانید این آزمون را دررابطه با همسر فعلی خود پاسخ دهید .
ـ می توانید این آزمون را در رابطه با همسر /همسران قبلی خود پاسخ دهید (درگذشته چگونه احساسی نسبت به آن ها داشتید ).
ـ از همسر خود بخواهید تا او نیز این آزمون را انجام دهد .
می دانم که صادق بودن با خودتان در این رابطه می تواند کمی ترسناک باشد ، اما از آن سرباز نزنید .هرچه چیزهای بیشتری را درباره ی رابطه تان بدانید ، به همان میزان نیز احتمال آنکه لطمه ببینید ،کمتر خواهد شد .بنابراین با صداقت کامل به سؤالات پاسخ دهید .
ضریب بیوشیمی جنسی شما
هر یک از جملات زیر را بخوانید و از خود بپرسید تا چه میزان توصیف کننده ی احساسات شما هستند .
چنانچه تقریباً همیشه چنین احساسی دارید .....به خودتان 4 امتیاز بدهید چنانچه بارها چنین احساسی دارید ........به خودتان 3 امتیاز بدهید چنانچه بعضی وقتها چنین احساسی دارید......به خودتان 2 امتیازبدهید چنانچه هرازگاهی چنین احساسی دارید.....به خودتان 1 امتیاز بدهید. چنانچه به ندرت چنین احساسی دارید .....به خودتان 0 امتیاز بدهید.
1 ـ ظاهر همسرم را در لباس دوست دارم و می پسندم .
2 ـ همسرم را هنگامی که «برهنه »است ،می پسندم و دوست دارم .
3 ـ پوست همسرم را می پسندم و لمس کردن پوست او را دوست دارم .
4 ـ بوی همسرم را می پسندم و دوست دارم .
5 ـ مزه ی همسرم را می پسندم و دوست دارم .
6 ـ طوری را که همسرم مرا در آغوش می گیرد می پسندم و دوست دارم .
7 ـ طوری را که همسرم مرا می بوسد می پسندم و دوست دارم .
8 ـ طوری را که همسرم مرا لمس می کند (هنگامی که همبسترنشده ایم ) می پسندم و دوست دارم .
9 ـ طوری را که همسرم مرا لمس می کند (هنگامی که همبستر شده ایم ) می پسندم و دوست دارم .
10 ـ چشم انتظارم که با همسرم همبستر شوم .
11 ـ هنگامی که همبستر شدن با همسرم را تصور می کنم ، از لحاظ جسمانی تحریک می شوم .
12 ـ هنگامی که بدن همسرم بر روی بدنم فشار می آورد ، از لحاظ جنسی تهییج می شوم .
13 ـ هنگامی که مدتی است با همسرم همبسترنشده ام ، به راستی دلتنگ می شوم .
14 ـ طوری را که همسرم بدنش را حرکت می دهد ، می پسندم و دوست دارم .
15 ـ فکرمی کنم که همسرم جذاب و تحریک کننده است .
حال امتیازات خود را جمع بزنید :
ـ 60 ـ 50 امتیاز :همسرتان به راستی شما را از لحاظ جنسی ذوب می کند . همسرتان به طرز فوق العاده ای برای شما جذاب است و تحریک کردن شما برایش بسیار ساده است . اطمینان پیدا کنید که در زمینه های دیگر رابطه تان نیز با همسرتان تفاهم داشته باشید . بیوشیمی جنسی مشترک میان شما چندان قوی است که چنانچه رابطه تان متعادل نباشد، ممکن است قربانی «کوری جنسی »شوید .به پرسش هایی که امتیاز پایین تری گرفته اید توجه کنید و با همسرتان درباره ی این آزمون صحبت کنید .
ـ 49 ـ 36 امتیاز :همسرتان از جذابیت طبیعی برخوردار است ، اما مشکلاتی وجود دارند که با قابلیت شما در اینکه از یکدیگر لذت جنسی بیشتری ببرید ، تداخل می کنند .در اینجا مشکل اصلی بیوشیمی جنسی نیست . بدین معنا که بیوشیمی جنسی زیادی میان شما وجود دارد .اما شاید موانع احساسی و عاطفی (انزجار ، خشم و ...)دارید که مانع از نزدیکی و صمیمیت جنسی هر چه بیشتر شما شده اند .این امکان نیزوجود دارد که از روش ها و راهکارهای عشق ورزی همسرتان رضایت کامل نداشته باشید ، یا در تمایلات جنسی خود مشکلات و موانعی دارید که شما را از لذت همه جانبه در رابطه تان باز می دارند.درباره ی این مسائل و مشکلات خود فکر کنید و با همسرتان در زمینه هایی که مشکل دارید ، صادقانه گفت وگو کنید .
ـ 35 ـ 21 امتیاز :ممکن است ، نخواهید آن را بپذیرید ، اما حقیقت این است که همسرتان برایتان جذاب نیست .امکان دارد هرگز در گذشته نیز برایتان جذاب نبوده است ، یا شاید مشکلاتی در رابطه تان وجود دارد که هرگونه جاذبه ی جنسی نسبت به همسرتان را در شما کشته است .از خود بپرسید ، دلیل اینکه در این رابطه مانده اید چیست ؟ آیا فقط به این دلیل است که تأمین می شوید و راحت هستید ، یا می ترسید که نتوانید رابطه ی بهتری به دست بیاورید ؟ آیا از همسر یا بچه هایتان مراقبت می کنید ؟ واقعیت این است که از لحاظ جنسی با این شخص خوشبخت نیستید .کمک حرفه ای دریافت کنید . یا اینکه سعی کنید شور و حرارت از دست رفته را باز گردانید .درغیر این صورت رابطه را ترک کنید .
ـ 20 ـ 0 امتیاز :همسرتان هرگونه جاذبه ای را در شما خاموش کرده است !
دلیل رابطه تان چیست ؟ نهایتاً نتیجه این خواهد بود که یا همواره نسبت به او متنفر یا منزجرخواهید بود ، یا اینکه مجبورید خودتان را کرخت و بی احساس کنید ، یا تا حد ممکن از همسرتان کناره بگیرید .ممکن است اعتماد به نفس شما به قدری پایین باشد که فکر می کنید این همان چیزی است که استحقاق اش را دارید .ممکن است به سبب ضربات و لطمات عاطفی گذشته ، مشکلات و موانع جنسی جدی ای دارید .شما مستحق آن هستی که خوشبخت تر باشید .از دروغ گفتن به خودتان دست بردارید و به این رابطه پایان دهید .
به یاد داشته باشید که این آزمون تفاهم کلی شما را نمی سنجد ، بلکه تنها تعیین کننده ی این است که همسرتان تا چه حد برایتان جذاب است .بنابراین :
ـ امکان دارد امتیاز فوق العاده بالایی در این آزمون کسب کرده باشید (60 ـ 50 امتیاز)اما رابطه شما در مجموع بد باشد .
ـ امکان دارد ، امتیاز متوسطی در این آزمون کسب کرده باشید (49 ـ 36 امیتاز)اما رابطه مستحکمی داشته باشید که از قضا ، با برخی مشکلات جنسی و عاطفی رو به روست .
چنانچه امتیازتان در این آزمون بسیار پایین بوده است (35 ـ 0)لطفاً با دقت تمام به اطلاعات داده شده در این مقاله فکر کنید .به احتمال قوی جاذبه ی جنسی شما نسبت به همسرتان به حدی نیست که بتواند رابطه ی جنسی و رمانتیک ارضاء کننده ای را برای شما به دنبال داشته باشد .ازانتظار برای اینکه این جاذبه ناگهان خلق شود ، دست بردارید و توجه خود را به احتیاجات و نیازهایتان معطوف کنید و با آن ها تماس برقرار کنید .عشق چنین احساسی نیست .
هنگامی که با همسرتان تفاهم جنسی ندارید .
آیا به یاد دارید که بیوشیمی (جاذبه ی)جنسی همان تفاهم جنسی نیست ؟ امکان دارد جاذبه ی جنسی فوق العاده ای نسبت به همسرتان داشته باشید ، اما فاقد هر گونه تفاهم جنسی با او باشید .درزیر برخی از عواملی آورده شده است که موجب عدم تفاهم جنسی شما با همسرتان می شوند .
دلایل عدم تفاهم جنسی
1 ـ شما و همسرتان از لحاظ جسمانی (فیزیکی )با یکدیگر تناسب ندارید .
2 ـ نیاز شما و همسرتان به روابط جنسی به لحاظ تکرار زمانی و دفعات یکسان نیست .
3 ـ شما و همسرتان از سبک های جنسی یکسانی برخوردار نیستید .
4 ـ شما و یا همسرتان اعتیاد یا اختلالات جنسی دارید .
1 ـ شما و همسرتان از لحاظ جسمانی (فیزیکی )با یکدیگر تناسب ندارید .این موضوع تنها هنگامی برایتان جالب و سرگرم کننده است که برای خودتان اتفاق نیفتاده باشد .اما چنانچه با آن رو به رو بوده اید ، خواندن این بخش برایتان خنده دار نخواهد بود .بدن بعضی از افراد به لحاظ اندازه و ابعاد ، با بدن بعضی دیگر ، از تناسب بیشتری برخوردار است . درحالی که بدن بعضی با بدن بعضی دیگر به هیچ وجه جفت و جور نمی شود .به کرات نامه های دردناکی از طرف مردها و زن هایی دریافت می کنم که ازدواج شان به علت عدم تناسب جسمانی با همسرشان با شکست مواجه شده است .نامه های بسیاری از زنانی دریافت کرده ام که اندام جنسی شوهرشان چنان بزرگ بوده است که هرگونه نزدیکی را عملاً ناممکن می ساخته و یا آنقدرکوچک بوده است که اصولاً آن را حس نمی کرده اند .نامه های بسیاری ازمردان دریافت کرده ام که اندام جنسی همسرشان چنان کوچک بوده است که دخول را برای مرد بسیار دردناک می کرده یا چنان بزرگ بوده است که نزدیکی را بسیار غیر ارضاء کننده و بیهوده می ساخته است .چنین همسران نامتناسبی نهایتاً از روابط جنسی وحشت زده خواهند شد ،چرا که بسیاردردناک بوده است و به سادگی امکان پذیر نیست.این مشکل تنش فوق العاده ای را در رابطه ی زن و شوهر ایجاد می کند .
چنانچه تفاوت های جسمانی (فیزیکی )حاد نباشند ،یک زوج می توانند با همکاری ،رفتارجنسی خود را با یکدیگر وفق دهند و مشکلات شان را از میان بردارند .گرچه هنگامی که این تفاوت ها شدید باشند ، یک زوج به سادگی نخواهند توانست که از لحاظ جنسی با یکدیگر خوشبخت باشند .
چنین وضعیتی هنگامی که زن و شوهر اولین تماس جنسی خود را پس از ازدواج تجربه کنند ، به مراتب پیچیده تر می شود .اخیراً زنی را ملاقات کردم که داستان غم انگیزش را با من در میان گذاشت .او و شوهرش سی و دو سال بود که ازدواج کرده بودند ، اما در خلال این مدت هرگز با یکدیگر همبستر نشده بودند .اینطور به نظر می رسید که اندام جنسی شوهر این زن چنان بزرگ بوده که دخول را برای زن که تا پیش از عروسی اش باکره بوده است ، همراه با درد و کبودی وحشتناک کرده است .کار این زن آن شده بود که مدام از این دکتر به آن دکتر برود ، اما هیچ یک از آن ها موفق نشده بودند که راه حلی برای مخمصه ی ناراحت کننده ی این زوج ارائه بدهند .از آنجا که زن از اینکه با همسرش رابطه ی جنسی برقرار کند ، خودداری می کرده است ، پس از گذشت پنج سال از ازدواج شان ، شوهرش شروع به روابط نامشروع با این و آن می کند .روابطی که زن نیز از آن ها خبر داشته، اما به دلیل شرایط و مقتضیات شان آن ها را تحمل می کرده است .نهایتاً این زن و شوهر تصمیم گرفتند که پس از سی و دو سال عدم تفاهم جنسی ، از یکدیگر جدا شوند .
روزی یک زن در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود در یکی ازسمینارهایم رو به حاضران کرد و گفت :«من یک کاتولیک هستم و به من آموزش داده شده بود صبر کنم ، اما از شما خواهش می کنم که اشتباه مرا تکرار نکنید .حتماً پیش از آنکه ازدواج کنید، اطلاعاتی کسب کنید تا دریابید از لحاظ جسمانی با همسرتان تناسب دارید یا خیر ».
نمی توانم در رابطه با روابط جنسی پیش از ازدواج به شما توصیه ای بکنم ، اماهمچون این زن بد اقبال ، من نیز نگران دختران و پسرانی هستم که پیش از ازدواج هیچگونه دانش و اطلاعات جنسی نسبت به یکدیگر ندارند .چنان چه در نظر دارید تا شب عروسی تان هیچگونه رابطه ی جنسی نداشته باشید ، دست کم وقت صرف کنید و به منظور جلوگیری از مسائل و مشکلاتی که ممکن است در شب عروسی تان پیش آید ، با صراحت و روشنی درباره ی تفاهم جنسی ، با نامزدتان به صحبت و گفتگو بنشینید !
2 ـ نیاز شما و همسرتان به روابط جنسی به لحاظ تکرر زمانی و دفعات یکسان نیست .
ـ «روابط جنسی را چندین بار در هفته می خواهم اما زنم ، فقط آن را چندین بار در ماه می خواهد .مدام بر سر آن دعوا می کنیم و این موضوع رابطه مان را مسموم کرده است .چه کار کنم ؟ »
ـ «شوهرم می خواهد دست کم روزی یکبار و گاهی اوقات نیز آخر هفته ها دو بار در روز رابطه ی جنسی داشته باشیم.در ابتدای ازدواج مان از این موضوع که تا این حد برای او تحریک کننده و جذاب هستم به خود می بالیدم . اما حالا طوری شده است که از روابط جنسی وحشت دارم و برایم مثل یک کار «زورکی »شده است .آیا می توانید به ما کمک کنید ؟ »
ـ «شوهرم می تواند ماه ها بدون رابطه ی جنسی سر کند ، اما من مدام احساس شهوت می کنم .نمی خواهم هر روز رابطه ی جنسی داشته باشم ، اما چند بار در هفته خیلی خوب است .هنگامی که در این باره با او صحبت می کنم می گوید روابط جنسی اهمیت چندانی برای او ندارد .اما برای من خیلی مهم است .آیا فکر می کنید ما با یکدیگر تفاهم نداریم ».
همگی این زوج ها در یک چیز مشترک هستند :تفاهم جنسی آنان از ناحیه ی نیازهای متفاوت آنان به روابط جنسی به لحاظ تکرر زمانی و دفعات ، مورد تهدید قرار گرفته است .موضوع این نیست که ریتم جنسی کدام یک از آن ها صحیح است
و کدام یک صحیح نیست ،بلکه موضوع این است که این دو ریتم به حدی متفاوت هستند که می تواند موجب درگیری و برخورد شوند .هیچ دو انسانی را نمی توانید پیدا کنید که دقیقاً یکسان باشند ، بنابراین کاملاً طبیعی است که تمایلات و نیازهای جنسی زن و شوهر همزمان و مصادف با نیازهای دیگری نباشند .ممکن است شبی که شما تمایل دارید ، شوهرتان به واسطه ی کار روزانه خسته باشد ، یا صبح روز بعد که ناگهان تحریک شده است ، ممکن است که شما با گرفتگی عضلانی و احساس درد بیدار شده باشید .این اوقات که درآن تمایلات شما و همسرتان از همزمانی و انطباق برخوردار نیستند ، درروابط دراز مدت کاملاً طبیعی محسوب می شوند . مشکل هنگامی به وجود می آید که تمایلات شما و همسرتان تقریباً در تمامی اوقات مصادف و همزمان نباشند که این نیز به دلیل تفاوت بیش از حد ریتم های جنسی شما دو نفر است .
نکته ی امید بخشی که دراین رابطه وجود دارد این است که در بسیاری از موارد شما و همسرتان می توانید با دریافت کمک حرفه ای و برقراری ارتباط و گفت وگوی صادقانه ، براین بحران فائق آیید .شاید مردی که نیاز دارد هر روزرابطه ی جنسی داشته باشد ، از روابط جنسی به عنوان وسیله ای برای کاهش استرس و تنش درونی خود استفاده می کند نه به عنوان راهی برای عشق ورزی به همسر خود .این مرد می تواند با استفاده از روش ها و ابزارهای دیگرکاهش دهنده ی استرس مثلاً :ورزش ، تمرکز ، با مشکلات خود برخورد کردن و با آن ها کنارآمدن به جای روی گردانی از آن ها ، نیاز خود را به روابط جنسی مداوم کاهش دهد و آن را متعادل و طبیعی کند .شاید زنی که فقط دو بار در ماه با شوهرش رابطه ی جنسی دارد ، از صمیمیت با او سرباز می زند یا روش های شوهرش را در عشق ورزی با او نمی پسندد و یا مسائل و مشکلات جنسی ای در گذشته داشته است که هرگونه جاذبه ی جنسی و علاقه به روابط جنسی را در او از بین برده اند .این امکان نیز وجود دارد که احساس خوبی نسبت به بدن و تمایلات
و گرایش های جنسی خود ندارد و خود را نسبت به این بخش از روابط شان کرخت کرده است .
دلایل متعددی وجود دارند که چرا شما به روابط جنسی تمایل دارید یا آن را نمی خواهید .کشف این دلایل و گفت وگو و مذاکره درباره ی احساسات تان با همسری که خوب درک می کند ، می تواند به شما و همسرتان در توافق بر سر دفعاتی که به روابط جنسی نیاز دارید ، کمک کند .به طوری که رضایت هر دوی شما را دربرداشته باشد .چنانچه همسرتان همچنان اصرار می ورزد که :«من همین طوری هستم و نمی خواهم که تغییرکنم و هیچگونه علاقه ای به سازش و برقراری ارتباط و گفتگو باشما نشان نمی دهد ، باید با این واقعیت رو به رو شوید که درگیری ها و برخوردهای ناشی از نیازهای متفاوت شما به روابط جنسی به لحاظ تکرر و دفعات موجب عدم تفاهم شما با همسرتان خواهد شد .
3 ـ شما و همسرتان از سبک های جنسی یکسانی برخوردار نیستید .هر یک از ما سبک جنسی به خصوصی داریم که منعکس کننده ی بسیاری از جوانب و زوایای شخصیتی ما هستند .دراین رابطه می توان «خانم رمانتیک » ، «آقای سرعتی »و یا «آقای حساس »را نام برد !
سبک جنسی شما منعکس کننده موارد زیر است :
ـ تجارب شما در گذشته
ـ برنامه ریزی احساسی شما در رابطه با مسائل و روابط جنسی .
ـ میزان راحتی یا ناراحتی (معذب بودن )شما با بدن تان.
ـ میزان اعتماد به نفس شما .
ـ میزان گشادگی یا ترس احساسی (عاطفی )شما .
ـ نگرش و برخورد شما در رابطه با صمیمیت
ـ میزان عشق و لذتی که خود را مستحق آن می دانید
ـ سطح آگاهی و میزان دانسته های شما درباره ی روابط جنسی .
سبک جنسی یک فرد همچنین می تواند با گذشت زمان تغییرکند و این تغییر در واقع نیز اجتناب ناپذیرخواهد بود .بدین معنا که به موازت تغییرات جسمانی ، عاطفی ،فکری و روحی فرد ، تغییر خواهد کرد .
هر چه سبک جنسی شما و همسرتان از شباهت بیشتری برخوردار باشند ، تفاهم جنسی بیشتری خواهید داشت .درمقابل هرچه سبک های جنسی شما از یکدیگر دورتر باشند ، از تفاهم جنسی کمتری برخوردار خواهید بود .
چگونه می توانید ، سبک جنسی همسرتان را تشخیص بدهید ؟ متأسفانه تنها راهی که در این زمینه وجود دارد این است که با او رابطه ی جنسی داشته باشید .به زودی همه چیز را دراین باره خواهید دانست !یا از او خوش تان نخواهد آمد یا از آن متنفر خواهید بود یا بعضی از بخش های آن را خواهید پسندید و از برخی دیگر خوشتان نخواهد آمد .همسرتان نیز در ارتباط با سبک جنسی شما نظریات خود را خواهد داشت .
ـ دریک ازدواج خوب ، شما و همسرتان سبک جنسی ای ایجاد خواهید کرد که ترکیب و برگزیده ای از بهترین بخش های سبک های جنسی و جداگانه ای هر یک از شما خواهد بود.برای نمونه ،هنگامی که آلن و ویکتوریا ازدواج کردند ، سبک های جنسی کاملاً متفاوتی داشتند .ویکتوریا بسیار رمانیتک و احساسی بود ، درحالی که آلن بیشتر به طرزی جسمانی عشق ورزی می کرد . آلن با دقت به خود و ویکتوریا آموخت که در بستر ازلحاظ روحی بازتر شود و به خود اجازه دهد که کمی احساسی تر باشد و ویکتوریا نیز به خود اجازه داد تا کمی شهوانی تر باشد .به موازات شکوفا شدن رابطه ی آن ها تفاهم سبک های جنسی آن ها به طرز قابل ملاحظه ای نیز بیشتر شد .
ـ در یک ازدواج بد ، یکی ازطرفین سبک جنسی خود را زیر پا می گذارد و آن را برای جلوگیری از درگیری و جلب رضایت دیگری تعدیل می کند و تغییر می دهد .سوزانا در ابتدای ازدواج اش با چارلی بسیار نسبت به او جاذبه داشت ،اما از سبک جنسی او ناراضی بود .چارلی روابط جنسی آنچنانی ، آمیخته با خیالپردازی های بسیار ، فیلم های پورنوگرافی ، اجرای نقش های مختلف در بستر را می پسندید درحالی که سبک جنسی سوزانا ، بیشتر بر اساس صمیمیت و عشق بنا شده بود .ازآنجایی که نمی خواست چارلی را از دست بدهد ، هرکاری را که چارلی از او در اتاق خواب می خواست ، انجام می داد .اما پس ازچند هفته انزجار او از چارلی به حدی شد که دیگر نمی خواست با چارلی همبستر شود .چارلی نیز مأیوس و سرخورده شده بود و سرانجام از سوزانا جدا شد .درواقع چارلی با این کار خود لطفی درحق سوزانا کرد ، چرا که رابطه اش سالم نبود .چنانچه سبک جنسی شما و هسمرتان با یکدیگر برخورد دارند، سایر قسمت های رابطه تان را بررسی و ارزیابی کنید .احتمالاً درگیری های مشابه دیگری نیز خواهید یافت، چرا که سبک جنسی و روابط جنسی هر شخص ، نشان دهنده ی شخصیت عاطفی و فکری او نیز هست .بنابراین چنانچه سبک احساسی (عاطفی )، روحی و فکری شما با سبک احساسی (عاطفی )،روحی و فکری همسرتان از تفاهم برخوردار نیستند ، سبک های جنسی شما نیز به احتمال قوی فاقد تفاهم خواهند بود .(برای اطلاعات بیشتر درباره ی «تفاهم کلی »
حال اگر سبک جنسی شما با همسرتان بیش از حد متفاوت باشد و سبب بروز مشکلاتی در زندگی شما شده باشد چه ؟ برخی از زوج ها به رغم تفاوت سبک های جنسی شان با همکاری جهت آموختن هرچه بیشتر درباره ی یکدیگر و عواملی که در سبک جنسی تأثیرگذار هستند، جهت حل مشکلات شان کار می کنند .با برقراری ارتباط مداوم ، تمایل طرفین به نجات رابطه و در صورت لزوم مشاوره ی حرفه ای ، یک زوج عملاً می توانند روابط جنسی خود را بهبود بخشند .برخی زوج های دیگر که از سبک های جنسی بسیار متفاوتی برخوردار هستند ، به
رغم تلاش جهت حل مشکلات شان متأسفانه، با شکست رو به رو می شوند . زیرا میزان تفاوت هایشان بسیار زیاد است و همچنین در زمینه های دیگر نیزبا یکدیگر تفاهم ندارند .موفقیت در این زمینه تماماً به شما و همسرتان و تمایل تان به اینکه به مسائل جنسی خود به مثابه ی فرصتی جهت آموختن درباره ی خودتان بنگرید ، بستگی خواهد داشت .
حقیقیت که وجود دارد این است که :سبک های جنسی متفاوت ، گاهی اوقات می توانند موجب عدم تفاهم جنسی شما با همسرتان شوند .اما درعین حال نیز می توانند همچون انگیزه ای در جهت همکاری زن و شوهر باشد که مانند یک تیم کمک کنند و سبب شوند تا در عشق ، پختگی و بلوغ فکری ، رشد کنند .
1 ـ شما و همسرتان اعتیاد و یا اختلالات جنسی دارید .دراینجا یادآوری سه دسته رفتار مختل جنسی را مجدداً آورده ام :
1 ـ اعتیاد و اشتغال ذهنی مدام به روابط جنسی.
2 ـ عدم عزت نفس و نجات جنسی .
3-مشکل در اجرای عمل جنسی .
چنانچه شما یا همسرتان در یکی از سه زمینه فوق مشکل دارید ، ممکن است از لحاظ جنسی تفاهم پیدا نکنید .نهایتاً به این بستگی خواهد داشت که مشکل تان تا چه حد جدی است و تمایل شما و همسرتان برای تغییر و دریافت کمک به چه میزان است .
صرف نظر از اینکه تا چه حد یکدیگر را دوست دارید و به هم عشق می ورزید ، به سادگی نخواهید توانست خود را در برابر درد و رنجی که از ناحیه ی اختلالات جنسی همسرتان تجربه می کنید ، ایمن نگه دارید .
چنانچه خواندن این بخش برایتان ناراحت کننده است و می دانید که این همان مشکل شماست .
هنگامی که بیوشیمی جنسی ناپدید می گردد .
یکی از وحشت آورترین احسسات این است که یک روز صبح درکنار همسرتان از خواب بیدار شوید و همان طور که او خوابیده است به او خیره شوید و دریابید که دیگر از لحاظ جنسی برایتان جذاب نیست .اولین کتابم :« رازهایی درباره ی عشق »را به امید کمک به زوج هایی نوشته ام که مرتکب اشتباهات ارتباطی می شوند و در نهایت موجب تخریب شور و حال و حرارت رابطه شان می گردند .در بیشتر موارد اینگونه است که بیوشیمی جنسی از بین نرفته است ، بلکه در زیر خروارها احساسات بیان شده و حل و فصل نشده و نیز عادات بد ، مدفون گشته است .با کار سخت و آموزش دراین باره امکان دارد نه تنها شور و حال و حرارت از دست رفته را دوباره بازیابید ، بلکه به همان میزان روزهای اول احساس عشق و صمیمیت کنید .
گر چه برخی اوقات بیوشیمی جنسی به این دلیل که شما و همسرتان در دو سوی کاملاً متفاوت رشد کرده اید ، ناپدید می گردد ، همانطور که به یاد دارید ، بیوشیمی جنسی را رزنانس تعریف کردیم :
چنانچه شما و همسرتان در سطوح ارتعاشی کاملاً متفاوتی رزنانس کنید دیگر برای یکدیگر جذاب نخواهید بود .
درک این نکته بسیار مهم است .این طورنیست که چون همسرتان دیگر برایتان جذاب نیست، رابطه شکست خواهد خورد ، بلکه موضوع این است که چون رابطه موفق نبوده و شکست خورده است ، همسرتان دیگر برایتان
جذاب نیست .هنگامی که شما و همسرتان از لحاظ جسمانی ، احساسی ( عاطفی )و روحی دیگر با یکدیگر رزنانس نمی کنید ، ازلحاظ جنسی نیز رزنانس نخواهید کرد .
روز پیش ازنوشتن این مقاله، به خود استراحتی دادم و ناهار را با دوستی که در اینجا او را دایان خواهم نامید ، صرف کردم .دایان را خیلی دوست دارم زیرا او زنی است که خود را وقف رشد شخصی خویش کرده است .او پنج سال گذشته را صرف رویارویی با اعتیادات ، وابستگی اعتیادگونه و «انکار »کرده است و به عنوان گامی در آن راستا نیز اخیراً به رابطه ای ده ساله و دردناک پایان داده است .او از من پرسید مشغول نوشتن کدام مقاله از کتابم هستم .هنگامی که به او پاسخ دادم بر روی فصل بیوشیمی جنسی کار می کنم ، با خنده ای گفت :اتفاقاً وصف الحال من است .یکی از دلایل اینکه از اسپنسرجدا شدم نیز این بود که دیگر هیچگونه جاذبه ای نسبت به او نداشتم .عجیب است ، زیرا که درابتدای ازدواج مان دیوانه وار برایم جذاب بود ». مفهوم رزنانس جنسی را برای دایان توضیح دادم ، ناگهان چشمانش برق زدند .با تعجب گفت :«حالا می توانم آن را بفهمم ، ظرف پنج سال گذشته در بسیاری از زمینه های زندگی ام در حال رشد بودم .رژیم غذایی ام را تغییر دادم ،طرز ارتباط برقرار کردنم را تغییر دادم و از ذهنیت و روحیه ی قربانی به ذهنیت و روحیه ای آزاد و مختار تغییر وضعیت دادم .گرچه اسپنسر نیزتلاش می کرد ، اما موفقیت چندانی کسب نکرد .طبق آنچه شما گفتید، فرکانس ارتعاشات ما بسیارمتفاوت شده بودند ، لذا هیچگونه رزنانسی میان ما وجود نداشت .واقعاً این طور احساس می کردم که ناگهان دنیاهایمان فرسنگ ها فاصله پیدا کرده اند .هنوز او را دوست دارم ، اما دیگر مانند گذشته با او احساس ارتباط و نزدیکی چندانی نمی کنم ».
به او گفتم :«دلیل اینکه اسپنسر دیگر برایت جذاب نبود ، هم همین است. به این معنا که رزنانس کافی میان شما وجود نداشت تا بتواند بیوشیمی جنسی ایجاد کند .
از اینکه به دایان کمک کرده بودم تا درخصوص بیوشیمی جنسی و ازدواج اش با اسپنسر چیزهایی دستگیرش شود ، خوشحال بودم .امیدوارم که با این مقاله به شما نیز کمک کرده باشم تا چیزهای بیشتری در این باره درک کنید
روابط جنسی تنها همچون یک آیینه عمل می کنند .آیینه ای که حالات ذهن ، قلب و روح ما را منعکس می کند .با این دید ، روابط جنسی دیگر نه تنها رازگونه و گیج کننده نخواهد بود ، بلکه به چیزی بسیار روشنگر و اعجازگونه بدل خواهد شد .
پرخاشگری در زنان
نویسنده: سرور اسفندیار
چیستی پرخاشگری
پرخاشگر بودن به معنی حمایت از خود به شیوهای است که در آن به حقوق دیگران تجاوز میشود.
رفتار پرخاشگرانه به صورت معمول تنبیهگرانه، خصمانه، سرزنشآمیز و تحکمجویانه است. و میتواند تهدید، توهین و حتی تنبیه بدنی را شامل شود حتی لبخند تمسخرآمیز، عبارت طعنهآمیز غیبت و ... نیز نوعی پرخاشگری است.
همچنین میتوان گفت: پرخاشگری، رفتاری است که با قصد صدمه رساندن جسمی یا روحی به فرد دیگر یا نابود کردن دارایی افراد صورت میگیرد و عمدتاً پرخاشگریهای کوچک عامل درگیری و منازعات بزرگ میشود که در نهایت به ارتکاب جرم میانجامد. شناخته شدهترین نوع پرخاشگری، پرخاشگری خشمگینانه است که عموماً با علایمی از برانگیختگی هیجانی همراه خواهد بود.
وقتی رفتار انسان خودخواهانه یا به شیوهای که مستلزم تجاوز به حقوق دیگران است باشد، در واقع به جای عمل به شیوه سازنده و تقویت رفتار مثبت، مخرب و پرخاشگرانه عمل شده است.
در برخی انسانها یک احساس نارضایتی درونی از اجتماع و محیط اطراف وجود دارد و زنان نیز مستثنی از این اصل نیستند. افزون بر این تغییر در رفتارهای خانوادگی، دیدن صحنههای خشن و خشونتبار در فیلمها، و نیز احساس زنان در مقایسه حقوق خود با دیگران و برداشت این تفسیر که از حقوق کمتری نسبت به مردان بهرهمند شدهاند از جمله مهمترین دلایل بروز پرخاشگری و تغییر رفتار در زنان میباشد.(1)
مردان در معرض تیرهای خشم
زنان برای احقاق حق خود یا اعتراض به وضع موجود ممکن است به انواع خشونت مثل قهر کردن از خانه، جدایی عاطفی، جدایی از کانون خانواده، جدایی جنسی و طلاق متوسل شده تا بتوانند مردان را در تنگنا قرار دهند. گاهی اوقات رفتار و تفکرات زنان، خانواده را علیه مردان برمیانگیزاند. این مسئله باعث میشود که مرد در خانه آنچنان که باید احساس امنیت روحی و روانی نکند و خود را در خانواده بیگانه ببیند. در این حالت مرد نوعی طغیان را در خانواده خود احساس میکند و این بدترین نوع خشونت علیه مردان است.
یکی از دلایلی که باعث خشونت در بین زنان میشود تکرار خشونت از سوی مردان است. در این هنگام زن از لحاظ جسمی، روحی و روانی آسیب میبیند در چنین وضعیتی زن با هدایت اطرافیان، سرزنشها و حمایتهای خانواده و فرزندان میل به ایستادگی پیدا میکند که این موضوع به خشونت علیه مرد میانجامد. ضعف اقتصادی، بیکاری، ندادن نفقه، خیانت شوهر به زن و اعتیاد از عوامل اصلی بروز خشونت از سوی زنان علیه مردان است.
بسترهای خشونت و پرخاشگری در زنان
1. ازدواج نکردن: عدم تشکیل خانواده به ویژه در دختران اضطرابهایی مانند پراشتهایی، بیاشتهایی، اختلالات خواب و بسیاری از اختلالات روانی یا روانتنی دیگر را پدید میآورد که از احتیاج به ارضای نیازهای غریزی و حل تعارضات خود ناشی میشود. احساس تنهایی و نیاز به شریک زندگی، دختران را دچار اضطراب روانی زیادی میسازد و هر چه بر سن دختران افزوده شود، احساس گناه آنان افزایش مییابد. و عزت نفس آنان کم میشود. نوعاً زنان از طریق ازدواج و ارزشگذاری شوهر، احساس عزت نفس بیشتری میکنند. عدم ازدواج و بالا رفتن سن، معمولاً در دختران باعث ایجاد نیروی پرخاشگری میشود که نیاز به تخلیه دارد. این تخلیه به دو صورت خودآزاری و یا دگرآزاری بروز میکند.(2) در واقع هرچه دوره تجرد به طول انجامد بر پریشانی و بهداشت روانی زنان، اثرات سوء دارد.
2. استقلالطلبی: استقلال طلبی در جامعه و خانواده، نوعی مقابله و حقخواهی به حساب میآید که در این استقلال طلبی ممکن است زنان بسیاری از خصوصیات طبیعی و فطری خویش را نادیده بگیرند و این امر به تغییر رفتار و نوع نگرش زنان به خود و جامعه منتهی میشود و روحیه پرخاشگری در آنان رشد میکند.
3. ناکامی و شکست: ناکامی یکی دیگر از علتهای بوجود آورنده رفتارهای خشونتآمیز و پرخاشگرانه است. وقتی خواستهها و نیازهای زنان با آنچه به دست میآورند متناسب نباشد و واکنشهای نامناسب در مقابل اهداف و خواستهای آنها بروز کند، پرخاشگری پدید میآید. ناکامی زنان در ارتباطات انسانی، شکست و بنبست در زندگی، چشم و همچشمی در امور مادی، ... نوعاً بستر بروز چنین رفتارهایی در زنان است.
4. بیپروایی و خودنمایی: وفور تظاهرات جنسی به امنیت روحی و روانی زنان آسیبهای جدی و جبرانناپذیری میزند. هر قدر بیپروایی و خودنمایی در زنان بیشتر شود میزان حجب و حیا کم میشود و روحیه جسارت و پرخاشگری رشد میکند.
5. محرومیت: محرومیت اغلب منجر به پرخاشگری میشود. پرخاشگری ممکن است متوجه فرد یا افرادی که آن را به وجود آوردهاند بشود یا حتی به جانب خود فرد نیز متمایل گردد. رفتار پرخاشگری، نوعی رفتار جبرانی است که در برابر محرومیتها و بازدارندهها از فرد سرمیزند. این رفتار جبرانی به احساس خودکمبینی و تصور عدم لیاقت و کفایت بستگی دارد.(3)
زمانی که زنان در جامعه و خانواده با عدم ارضای خواستهها و نیازها روبهرو میشوند و به تعبیری، درکشان نمیکنند و آنان را به حساب نمیآورند، خواه ناخواه به سوی رفتارهای غیرطبیعی کشیده میشوند.
محرومیت و ناکامی هنگامی روی میدهد که راه دستیابی به هدف بسته میشود یا دستیابی به هدف به تأخیر میافتد. گرچه مشکلات محیطی، محدودیتهای اجتماعی و کم و کاستیهای شخصی هم ناکامی ایجاد میکنند، اما تعارضها یکی از خاستگاههای عمده ناکامی است.(4)
6. تداخل نقش زنان و مردان: تقابل و تداخل نقش زنانگی و مردانگی، توقع و انتظار بیش از حد توان و قدرت از زنان را، در جامعه و خانواده در پی دارد. و این در واقع نوعی القای بیهویتی به زنان میباشد، زیرا زیر سئوال بردن نقش زنانگی و انتظار برابری در تمام جایگاههای زندگی، باعث تحریک عواطف و روحیات زنانه در غیر مسیر طبیعی میشود.
همچین تداخل نقش زنان و مردان نوعی سردرگمی را در میان زنان به وجود میآورد که بازتاب آن میتواند به پرخاشگری بیانجامد. تلقین زیست مردانه به زن، به منزلهی نابودی انسانیت و هستی او و پایمالی شرف و امتیازات انحصاری زن است.(5)
7. عدم حضور در صحنهی اجتماع: حضور غیرفعال در صحنهی اجتماع و رویارویی با انواع ناهنجاریها و معضلات نیز میتواند روحیه پرخاشگری و گستاخی را در زنان پدید آورد.
8. ترس و ناامنی: احساس ناامنی و اضطراب نسبت به محیط خارج از خانه میتواند استارت رفتار پرخاشگرانه در زنان باشد. آزار زنان به صورتهای مختلف کلامی، فیزیکی، نوشتاری و دیداری و یا حتی به صورت مدرن آن یعنی مجازی، در جوامع امروزی به وفور به چشم میخورد و جامعه ما نیز از آن مستثنی نیست.
یکی از پیامدهای طبیعی، ولی زیانبار آزارهای خیابانی، ایجاد احساس بدبینی در زنان نسبت به جنس مرد است. احساس بدبینی گاه به تنفر میانجامد و زن را در موضع پرخاشگری نسبت به جنس مرد قرار داده و در زندگی زناشویی اختلالاتی ایجاد میکند.(6)
9. تبلیغ زندگی مرفه: رسانههای جمعی در ایجاد چنین رفتاری در میان زنان تأثیر بسیاری دارند. رسانهها با تبلیغات کالاهای رنگارنگ، زندگی مرفه را آرمان و هدف مخاطبان ترسیم میکنند، در حالی که این هدف با شغل و درآمد مخاطبان قابل دسترسی نیست، در نتیجه میان اهداف و ابزار مشروع و معقول فاصله ایجاد میشود و این وضعیت در نهایت منجر به خشونت و پرخاشگری میشود.(7)
10. بیقانونی: نادیده گرفتن قوانین و احکام مربوط به زنان باعث سرخوردگی و طغیان در زنان میشود و این نیز به سهم خود یکی دیگر از عوامل پرخاشگری در زنان است.
11. جرایم اجتماعی: شاید بتوان میان گسترش پرخاشگری در بین قشر زنان و جرایم اجتماعی ارتباطی قائل شد. به همان مقدار که جرایم اجتماعی بسط و گسترش مییابند در نوع روحیات و اخلاقیات افراد جامعه نیز دگرگونی ایجاد میشود و زنان در این میان آسیبپذیرترند.
پیامدهای روحیه پرخاشگری در زنان
زنان به دلیل نوع ساختار و طبیعتشان همیشه جویای آرامش و امنیت هستند و شاهد بر مطلب، عدم قدرتطلبی و گرایش به بزهکاری و جرایم اجتماعی در زنان در طول تاریخ است و تنها تعدادی اندک از زنان به این امور گرایش داشته و دارند که در مقایسه با مردان بسیار ناچیز است. اما این مسئله را نباید نادیده گرفت که نقش زنان در محیط خانه و خانواده بسیار پررنگ و حائز اهمیت است و دختر پرخاشگر امروز- مادر پرخاشگر فردا میشود و واضح است که زنان، مادران جامعهاند و میتوانند روحیه پرخاشگری را در نسل بعد تئوریزه کنند.
به جرئت میتوان گفت بخشی از درخواست طلاقها و ناسازگاریها بین زوجین، از پیامدهای افزایش روحیه پرخاشگری زنان است.
- عدم توجه به حقوق و قوانین و نادیده گرفتن تفاوت طبیعی حقوق زن و مرد و ناامنی محیط اجتماع از جمله پیامدهای مهم پرخاشگری زنان است. زن ستیزهجو و خشن، خود را محق و طلبکار میداند. او برای اثبات و آرام کردن خود، ظالم و سرکوبگر میشود و به طبع خود را جسور و همه جا را عرصه حضور خویش میداند، چنین زنی هیچ خط قرمزی را قبول ندارد و امنیت خود را به خطر میاندازد. با نگاهی به اخبار و آمارهای کشورهای غربی، به بحرانی بودن این وضعیت پی میبریم که بین بالا رفتن سن و تأخیر ازدواج با ایجاد روحیه پرخاشگری و ابتلا به بیماریهای روحی و روانی، ارتباطی مستقیم وجود دارد.
همچین تغییر نگاه و نوع رفتار زن و مرد نسبت به هم، در پی دگرگونی ارزشهای اجتماعی و اخلاقی، تناسبات بین زن و مرد را بر هم میزند و به رشد پرخاشگری دامن میزند. باید توجه داشت که زن به مرد و مرد به زن، وابسته است چنانچه عقل و وجدان و نیز عدالت و قانون، هر یک به دیگری وابستهاند و در روند جریان خلقت و ادامه نسل، مرد و زن، هر دو به یکدیگر، وابستهاند و هر دو به یک اندازه، شایسته نام انسانند.(8)
زن و مردی که با خصومت و خودخواهی به یکدیگر نگاه میکنند و بنای زندگی را بر فردیت و خودمحوری گذاشتهاند، در واقع از جایگاه انسانی خود عدول کردهاند.
رشد روحیه پرخاشگری و خشونت در زنان زنگ خطری برای سست شدن بنیان خانوادهها و سردرگمی در نقشها و به هم خوردگی روابط بین زنان و مردان و مهمتر از همه شکلگیری ناهنجاریهای جدید در جامعه است.
پی نوشت ها :
1- www.Iran_newspeper. Com
2- کتاب نقد، فصلنامه انتقادی- فلسفی و فرهنگی، قم، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ش17، 1379، برگرفته از مقاله: زن در نگاه علم، محمد حکیمی، ص 282.
3- شاملو، سعید، بهداشت روانی، تهران، رشد، چ 1، 1374، ص213.
4- هیلگارد، زمینه روانشناختی، ترجمه زیر نظر محمدتقی برانی، تهران، رشد، ج2، چ13، 1378، ص181.
5- کتاب نقد، ش17، مقاله تفاوتهای بیولوژیک زن و مرد «بدن، روان و هوش»، سید هادی حسینی، ص 234.
6- کتاب زن، فصلنامه شورای فرهنگی اجتماعی زنان، مهری سویزی، تهران، دبیرخانه شورای فرهنگی زنان، ش 23، 1383، ص 165.
7- همان، ش 18، ص112.
8- کتاب نقد، مقاله: استاد جعفری و شخصیت اسلامی زن، آسیه فیروزچی، ش 12، ص253.
روان شناسی زن و مرد ( قسمت پنجم )
نویسنده:زهره رئیسی
مقایسه زن و مرد از نظر قدرت
در قسمت قبل به تفاوت های زن و مرد از لحاظ خلقی پرداختیم. اینک در ادامه می خوانیم ...
قدرت ، اشکال گوناگونی از جمله قاطعیت، پرخاشگری، رقابت و رهبری دارد . در ذیل به تفاوت های زن و مرد در مورد هر یک می پردازیم. «مک کوبی» و «جاکلین» معتقدند که پرخاشگری در شخصیت و رفتار اجتماعی فرد ریشه دارد و در بروز آن تفاوت های جنسی بارزی دیده می شود. این یافته شامل انواع رفتارهای پرخاشگرانه و حتی پرخاشگری کلامی نیز می شود. شواهد نشان می دهد بسیاری از جنایات توسط مردان صورت گرفته است. لیکن این امر شامل زنان هم می شود مع الوصف براساس تحقیقات انجام شده مردان رفتارهای پرخاشگرانه تری نسبت به زنان دارند.
میزان و درجه قاطعیت در زنان و مردان در بیشتر موقعیت های زندگی واقعی آنان متفاوت است ولی به طور کلی می توان گفت قاطعیت در زنان در مقایسه با مردان کمتر و حالت های انفعالی آنان بیش از مردان است.
« فرودی» ، پرخاشگری بارز میان زن و مرد را در چهار مورد دسته بندی کرده است:
1) مردان رفتارهای پرخاشگرانه بدنی را به مراتب بیش از زنان بروز می دهند. این امر در گزارش های آنان در زمینه رؤیاها، هدف ها و رفتارها و عادات آنها به کرات شنیده شده است. براساس تحقیقات ، پرخاشگری ، بیشتر یک ویژگی مردانه است تا زنانه ؛ بنابراین مردان می کوشند خود را با الگوهای مردانه وفق دهند. تحقیقی که به مدت 32 سال از 1932تا 1965 در برخی کشورها انجام گرفته، نشان داده است که مردها همیشه از زن ها پرخاشگرترند. تنها موردی که زن ها پرخاشگری بیشتری نشان می دهند عبارت است از پرخاشگری کلامی . بدین معنا که زن ها زمانی که عصبانی می شوند و حالت پرخاشگری به آنها دست می دهد بالنسبه بیشتر از مردها به فحاشی و دشنام دادن می پردازند.
2) مردان و زنان تقریباً به طور یکسان خشونت و شوخی های خصمانه را تأیید می کنند.
3) زنان بیشتر از مردان، درباره پرخاشگری احساس گناه و پشیمانی می کنند و همین احساس موجب می شود تا از اعمال پرخاشگرانه به دور باشند.
4) زنان بیشتر از مردان نسبت به قربانیان پرخاشگری همدلی می کنند و از آنجایی که در همدردی و همدلی قوی تر از مردان هستند بنابراین بیشتر می توانند خود را در موقعیت فرد صدمه دیده قرار دهند و با او همدلی کنند. بنابراین مردان به طور جدی پرخاشگرتر از زنان هستند ؛ اما اگر در موقعیت هایی زنان احساس گناه و همدلی نکنند می توانند به اندازه مردان پرخاشگر باشند.
درباره علل پرخاشگریِ بیشتر مردان نسبت به زنان، دلایل مختلفی ارائه شده است که دارای مبنای زیستی و توجیه های هورمونی است که از بین آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1) بین کروموزوم Y و هورمون آندروژن رابطه ای دیده شده است. تحقیقات دیگری در مورد مردان دارای پرخاشگری غیرعادی، نشان داده است که برخی از این افراد دارای یک کروموزوم Y اضافی بوده و ساختار کروموزومی آنها به صورت (XYY) است.
مدیران مرد دقت بیشتری صرف رفتارهای مدیر مانند پند و اندرز دادن و یا ایراد گرفتن می کنند و مدیران زن وقت بیشتری را به بالا بردن روحیه همدلی میان اعضای گروه اختصاص می دهند.
از طرف دیگر گفته شده وجود کروموزوم Y اضافی را نمی توان دلیلی بر ذاتی بودن پرخاشگری در جنس نر دانست چنان چه مشخص شده است وجود کروموزوم Y اضافی سبب افزایش و درشتی اندام می شود، اما چه بسا وجود اندام قوی و قد بلند از نظر اجتماعی سبب ممتاز شدن این افراد از نظر نیروی بدنی و در نتیجه، مثلاً استخدام آنها در شغلی مانند نگهبان زندان و یا کارهایی که پرخاشگری را ایجاب می کند باشد. بدون تردید عده زیادی از افراد دارای کروموزوم اضافی را می توان یافت که حالت پرخاشگری غیر عادی ندارند و یا بسیار پرخاشگرانی را می توان پیدا کرد که فاقد کروموزوم Y اضافی باشند.
2) پسران خردسال بیشتر از دختران خردسال به بازی های خشونت آمیز علاقه نشان می دهند و شاید این امر یک علت اجتماعی داشته باشد که پرخاشگری را حق مسلم پسرها می داند و دخترها را از این کار منع می کند و گاهی اوقات والدین علاوه بر تحمل پرخاشگری پسرها، آنها را تقویت نیز می کنند و در مقابل ، دخترها را به مطیع بودن وادار می کنند.
3) مطالعات بین فرهنگی نشان می دهد در بسیاری از کشورها، مردان پرخاشگرتر از زنانند.
هر چند عوامل محیطی و اجتماعی تأثیر و رابطه مستقیم با پرخاشگری دارد ولی مسایل اجتماعی نمی تواند تنها دلیل پرخاشگری باشد. بنابراین پدیده پرخاشگری باید یک ریشه زیستی هم داشته باشد.
براساس تحقیقات انجام شده در مورد علل پرخاشگری سه عامل زیر می توانند مؤثر باشند:
الف- تمایز اولیه مغز در جهت الگوی شر بودن
ب- میزان هورمون های خون، مخصوصاً آندروژن ها
ج- رویدادهای خاص محیط زندگی
قاطعیت
قاطعیت ، عبارتست از توانایی و ایستادگی فرد برای دریافت حق خود، بدون زیر پا گذاشتن حقوق دیگران. قاطعیت معنایی درست در نقطه مقابل پرخاشگری دارد چرا که در پرخاشگری برعکس قاطعیت، حقوق طرف مقابل مورد تجاوز قرار می گیرد. به طور کلی دختران منفعل تر از پسران عمل می کنند و پسران بیشتر به روش های پرخاشگرانه گرایش دارند. به موازات رشد، افراد نسبت به «قاطعیت» نگرشی بسیار مثبت پیدا می کنند و آن را سودمندترین راهکارها می یابند. میزان و درجه قاطعیت در زنان و مردان در بیشتر موقعیت های زندگی واقعی آنان متفاوت است ولی به طور کلی می توان گفت قاطعیت در زنان در مقایسه با مردان کمتر و حالت های انفعالی آنان بیش از مردان است. روی کرد قاطعیت به مراتب سازنده تر از رویکرد انفعالی است و روی کرد پرخاشگری مخرب نیز نیست.
رقابت
در زمینه رقابت و تفاوت های آن در دو جنس ، یافته های متفاوتی ارایه شده است. در بعضی پژوهش ها هیچ گونه تفاوتی در رقابت بین زن و مرد دیده نمی شود و در بعضی دیگر رقابت در پسران بیش از دختران گزارش شده است.
وقتی مردم خود را در برابر یک جمع می یابند نگران چگونگی مواجهه خود با آن جمع اند و معتقدند که باید به گونه ای رفتار نمایند که قابل قبول به نظر آیند و زنان بیشتر نگران قضاوتی هستند که در مورد آنها می شود ؛ بنابراین ملایم تر و مطیع تر رفتار می کنند.
رهبری و مدیریت
پژوهش های انجام شده توسط اسکلیسون و همکاران نشان داد بین مدیریت و رهبری مردان و زنان تفاوت هایی وجود دارد. آنها دریافتند از نظر درصد زمانی که مدیران زن و مرد صرف می کنند و یا سرعت حل مسایل گروه ، تفاوت قابل ملاحظه ای میان آنها نیست ولی در راهبری و شیوه ی مدیریت آنها تفاوت هایی دیده می شود. مدیران مرد دقت بیشتری صرف رفتارهای مدیر مانند پند و اندرز دادن و یا ایراد گرفتن می کنند و مدیران زن وقت بیشتری را به بالا بردن روحیه همدلی میان اعضای گروه اختصاص می دهند. هم چنین زنانی که به دلیل توانمندی هایشان به عنوان مدیر برگزیده شده اند به عنوان زنان برجسته و برتر عمل می کنند و ترکیبی از شیوه های مدیریتی مردانه و زنانه را به کار می برند.
ترغیب و قانع سازی
شخص قدرتمند می تواند دیگران را درباره موضوعی گاه مغایر با اعتقاد اصلی شان قانع سازد. کسی که انگیزه قدرت در وی قوی است قادر است در احساسات و افکار دیگران نفوذ نماید. حال باید دید آیا میان زن و مرد در نوع راهبردهایی که در قانع ساختن دیگران به کار می برند، تفاوت وجود دارد؟
جانسون در پژوهش هایش تفاوت میان زن و مرد را در راهبردهایی که به کار می برند در سه زمینه زیر بیان می کند:
1- قدرت غیر مستقیم در برابر مستقیم
زنان دارای قدرت غیر مستقیم، و مردان دارای قدرت مستقیم هستند.
2- قدرت شخصی در برابر قدرت عینی و محسوس.
به نظر می رسد زنان از قدرت شخصی مانند دوست داشتن، محبت و تأیید استفاده می کنند در حالی که مردان از قدرت عینی مانند پول و قدرت بدنی بهره می گیرند.
3- بی پناهی در برابر شایستگی
زنان گاه با راهبرد بی پناهی دیگران را قانع می کنند. برای نمونه هنگام پنچر شدن لاستیک اتومبیل ، کنار جاده ، با بی پناهی به اتومبیل خود تکیه زده و منتظر کمک می ایستند ؛ در حالی که مردان از شایستگی خود هر چند اندک به عنوان یک راه برد ترغیب و قانع سازی بهره می گیرند.
نفوذ پذیری
در برابر هر شخصی که توانایی قانع سازی دارد، باید فردی نفوذپذیر نیز وجود داشته باشد. روان شناسان اجتماعی بر این باورند که زنان به مراتب بیش از مردان نفوذ پذیرند و تفاوت در میزان نفوذ پذیری آنها از نظر آماری معنی دار است. زنان به ویژه در موقعیت هایی که زیر فشار دیگر اعضای گروه باشند، آسان تراز مردان تحت تأثیر قرار گرفته و تغییر عقیده می دهند.«اش»، در زمینه نفوذ پذیری و به عبارتی همنوایی ، آزمایشی انجام داده که معروف است . آزمایش «اش» بدین شرح است:
یک دانشجوی پسر دانشگاه داوطلب شده است تا در یک کار تحقیقی نقش آزمودنی را به عهده گیرد. در این تحقیق که یک آزمایش ادراک دیداری است او به همراه چند نفر دیگر ( که در واقع هم دستان آزمایشگرند) دور میزگردی می نشیند، به اعضای گروه یک خط عمود نشان داده می شود و بعد از آنها خواسته می شود که بگویند کدام یک از سه خط عمود دیگری که به آنها نشان داده می شود برابر با خط قبلی است ( هر سه خط مقایسه و خط اصلی همزمان به آزمودنی نشان داده می شوند یکی از این خطوط از نظر طول برابر با طول خط اول است و خط های دیگر از نظر تفاوت با آن طوری هستند که اختلاف با آنها کاملاً بارز است). در این آزمایش از افراد خواسته می شود انتخاب خود را با صدای بلند و یکی یکی به نوبت بیان کنند. آزمودنی واقعی طوری نشسته که همیشه نفر ما قبل آخر است. بدین ترتیب این تصور در آزمودنی شکل می گیرد که کار بسیار ساده است. همین عمل در چندین کوشش بعدی نیز تکرار می شود. سپس در یک کوشش که در آن نیز انتخاب مانند انتخاب های دیگر ساده و روشن است، نخستین هم دست آزمایشگر پاسخی را می دهد که آشکارا غلط است یعنی کوتاه ترین خط را برابر با خط X معرفی می کند. وهمه هم دستان دیگر هم همین کار را انجام می دهند و پاسخ آشکارا غلط را انتخاب می کنند. وقتی که نوبت پاسخ به آزمودنی واقعی مورد نظر می رسد و همه آزمودنی های قبلی پاسخی غلط را انتخاب کرده اند او چه خواهد کرد؟ آیا به عقیده خود پای بند می ماند، و یا با دیگران همنوا شده و نظر آنها را می پذیرد؟ این شیوه ای بود که دریک رشته آزمایش توسط «اش» انجام شد.
براساس تحقیقات ، پرخاشگری ، بیشتر یک ویژگی مردانه است تا زنانه ؛ بنابراین مردان می کوشند خود را با الگوهای مردانه وفق دهند.
یکی از یافته های «اش» در زمینه همنوایی تفاوت های بین دو جنس زن و مرد بود.«اش» مشاهده کرد در آزمایش هایی که مواجهه ، رو به رو بود و فرد می بایست به طور علنی با جمع مخالفت کند تفاوت های بین دو جنس ظاهر می شد. یعنی وقتی در آزمودنی ها این باور را به وجود می آوردند که دارند آنها را مشاهده می کنند، زنان بیشتر همنوایی می کردند تا زمانی که پاسخ آنها دریک موقعیت خصوصی تر و بدون مشاهده شدن اعلام می شود. ایگلیی معتقد است وقتی مردم خود را در برابر یک جمع می یابند نگران چگونگی مواجهه خود با آن جمع اند و معتقدند که باید به گونه ای رفتار نمایند که قابل قبول به نظر آیند و زنان بیشتر نگران قضاوتی هستند که در مورد آنها می شود ؛ بنابراین ملایم تر و مطیع تر رفتار می کنند.
ادامه دارد...
در قسمت بعد به مقایسه زن و مرد در زمینه ی هنری می پردازیم.
منبع:مقدمه ای بر روان شناسی ازدواج
تفاوت های زنان و مردان از نظر شیوه های ارتباطی
شیوه های ارتباطی
استنباط بیشتر افراد از کلمه :«ارتباط » تنها ارتباط گفتاری است و بیشتر افراد درباره
تفاوت مرد و زن ، در شیوه ی ارتباط های گفتاری پنداشت های قالبی دارند. مانند این که زنان پر حرف تر از مردان هستند ، مردان از اصطلاحات بیشتر استفاده می کنند و زنان لطیف تر سخن می گویند. هر چند پژوهش ها ، برخی از این پنداشت ها را تأیید می کند ولی بسیاری از این پنداشت ها از واقعیت به دور است.
افزون بر آن ما می توانیم بدون استفاده از کلمات، با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم . حالات چهره ما ، لبخندها و اخم ها ، ارتباط های غیرکلامی برقرار می نمایند. دختران از همان اوان کودکی برتری کلامی را نسبت به پسران نشان می دهند . در صحبت کردن ، هم از کلمات بهتری استفاده می کنند و هم روان تر سخن می گویند. سیالی کلام نیز در آنها بهتر است . منطقه کلامی در نیمکره چپ مغز ، در
ناحیه بورکا و ورنیکه می باشد و تحقیقات نشان داده است در زنان نیمکره چپ مغز غالب است. در اینجا به چهار قسمت الگوهای حرف زدن، کیفیت صدا، کلمات ویژه ، و عبارات و محتوای سخن می پردازیم.
تحقیقات نشان می دهند که زن ها و مردها از روش های متفاوتی برای نشان دادن گوش کردن خود استفاده می کنند. زن ها در حین گوش دادن بیشتر سر تکان می دهند و از کلماتی مانند آهان، بله و... استفاده می کنند و مقصودشان نیز از استفاده این کلمات این است که «دارم به حرف های شما گوش می دهم». ولی مردها کمتر این حرکات را انجام می دهند و بیشتر زمانی از این اصوات و کلمات استفاده می کنند که بخواهند توافق خود را اعلام نمایند.
الگوهای حرف زدن
باور عموم افراد بر آن است که زنان به طور کلی پر حرف تر از مردانند. آنها می توانند ساعت ها تلفنی یا حضوری با افراد صحبت کنند و تمایلی به سکوت کردن ندارند. اما به اعتقاد سوایکر ( 1975) مردان بیشتر حرف می زنند. جالب اینجاست که دختران جوان بیش از پسران جوان حرف می زنند ، که این خود توانایی گفتاری بیشتر آنها را نشان می دهند. ولی در گروه های مختلط جنسی بزرگسالان، مردان راحت تر و بهتر سخن می گویند ، شاید بتوان این امر را به مسائل اجتماعی ربط داد. یکی دیگر از دلایلی که باعث می شود زنان پر حرف به نظر برسند ، این است که مطالب را با جزییات کامل تشریح می نمایند و این امر ناشی از نوع نگرش و دید جزئی آنها نسبت به مطالب است.
کلمات و عبارات
زنان و مردان با وجودی که از کلمات مشابه استفاده می کنند ولی حرف یکدیگر را نمی فهمند. کلماتی که ما به کار می بریم دارای دو قسمت هستند:
1- پیام 2- فراپیام. اطلاعاتی که به وسیله معانی کلمات منتقل می شوند «پیام» و آنچه درباره روابط مخابره می شوند ، تلقی در قبال یک دیگر، موقعیت و حرفی که می زنیم، حالت چهره و وضعیت بدنی ما در هنگام صحبت کردن ، «فراپیام» را تشکیل می دهند. در حالی که کلمات اطلاعاتی را منتقل می سازند، طرز سخن ما ، بلندی صدا، سرعت حرف زدن، لحن و ادای کلمات و تأکیدها ، ذهنیت ما را مشخص می سازند؛ حالتی که به مخاطب ما می فهماند عصبانی هستیم، یا احساس دوستانه داریم و می خواهیم صمیمی تر شویم همان فراپیام است. پژوهش ها نشان داده اند زن ها بیشتر از پیام به فراپیام اهمیت می دهند. در حالی که برای مردها خود پیام اهمیت بیشتری دارد.
زنان برای بیان احساسات به خود حق می دهند از انواع صفات عالی و مبالغه آمیز استفاده کنند و احساسات خود را غلیظ جلوه دهند. مثلاً می گویند:« توهیچ وقت به فکر ما نبودی» « تو همیشه دیر می آیی» « صد بار به شما گفتم». زن محدودیتی در استفاده از لغات نمی بیند در صورتی که مردان این کلمات را واقعی پنداشته و واکنش نامناسب نشان می دهند. مثلاً می گویند « در یک ماه گذشته فقط یک شب دیر آمدم ».
زنان بیشتر از مردان، هنگام گفتگو با همجنسان خود به صورت آنان خیره می شوند. زمانی که دو زن با یکدیگر صحبت می کنند معمولاً به چشمان همدیگر نگاه می کنند، اما هنگامی که دو مرد با یکدیگر گفتگو می کنند، هر یک به نقطه ای چند سانتی متر بالای گوش طرف مقابل نگاه می کنند.
تحقیقات نشان می دهند که زن ها و مردها از روش های متفاوتی برای نشان دادن گوش کردن خود استفاده می کنند. زن ها در حین گوش دادن بیشتر سر تکان می دهند و از کلماتی مانند آهان، بله و... استفاده می کنند و مقصودشان نیز از استفاده این کلمات این است که «دارم به حرف های شما گوش می دهم». ولی مردها کمتر این حرکات را انجام می دهند و بیشتر زمانی از این اصوات و کلمات استفاده می کنند که بخواهند توافق خود را اعلام نمایند. و لذا اکثر اوقات زن ها شکایت می کنند که همسرشان به حرفهایشان گوش نمی دهد و یا حوصله شنیدن حرف های آنها را ندارد. در صورتی که نحوه گوش دادن در زن و مرد متفاوت است.
زنان بیشتر از مردان به گفت و گو در مورد جزییات علاقه مند هستند ولی برای مردها گفت و شنود در مورد مسایل کلی مثل سیاست، بازار، تاریخ ، کاربرد اشیاء مختلف و ورزش اهمیت بیشتری دارد. معمولاً زن ها وقتی در مورد مسأله ای یا رویدادی گزارش می دهند آن را با جزییات تشریح می کنند و به شکل زنده نمایش می دهند ولی مردها معمولاً خلاصه ای کوتاه و کلی را در مورد رویدادها ارایه می کنند. برخی پژوهش ها حاکی از این است که زنان بیشتر از مردان درباره چگونگی احساس و عمل کرد مردم صحبت می کنند در حالی که مردها درباره ی اشیاء و امور و سیاست، بیشتر صحبت می نمایند . پژوهش ها نشان می دهد 71 درصد زنان و 64 درصد مردان به غیبت کردن می پردازند. از طرف دیگر زنان بیشتر از مردان از کلمات و عباراتی که محتوای احساسی و عاطفی دارند استفاده می کنند و به طور کلی در سخن گفتن از مردان مؤدب ترند.
زنان معمولاً بیش از مردان لبخند می زنند. بررسی های موجود ، فراوانی لبخند در زنان را دو برابر مردان گزارش کرده است پژوهش ها نشان می دهد که لبخند زنان الزاماً به معنای شاد بودن و یا حالت های عاطفی دوستانه آنها نیست،
ارتباط غیر کلامی
میان زن و مرد از لحاظ رفتارهای غیر کلامی مانند لبخند زدن، وضعیت بدن، و فضای شخصی تفاوت وجود دارد. برای درک این مطلب کافی است صدای تلویزیون را قطع کرده و به مشاهده رفتار غیرکلامی بپردازید. « فرانسز»، معتقد است اهمیت جنبه های غیر کلامی حتی از پیام های کلامی مهمتر است لذا در ذیل به شرح رفتارهای غیر کلامی می پردازیم که عبارت اند از: فضای شخصی، وضعیت بدن، تماس، حالات صورت و توانایی رمزگشایی.
فضای شخصی
منظور از فضای شخصی، فضای نامرئی اطراف هر شخص است که در آن مورد هجوم دیگران قرار می گیرد. انسان از فضای شخصی خود هنگامی آگاه می شود که شخص بیگانه ای به او آن قدر نزدیک می شود که احساس ناراحتی و نا امنی می کند. اندازه ی این فضای شخصی برای زنان و مردان، هم چنین در فرهنگ های مختلف متفاوت است. به طور کلی زنان فضای کمتری را در مقایسه با مردان اشغال می کنند و به فاصله کمتری از یکدیگر می نشینند و یا می ایستند. حتی کودکان پیش دبستانی در فاصله کمتری از زنان بزرگسال قرار می گیرند تا از مردان. هال در پژوهش های سال 1984 خود به این نتیجه رسید که رعایت فضای شخصی، از نظر جنسی در میان مردان و زنان متفاوت است.
تفاوت های جنسی در وضعیت بدن از همان آغاز زندگی به وجود می آید. زنان در نشستن و یا ایستادن، پاها را در کنار هم قرار می دهند و معمولاً دستان را در برابر سینه قرار می دهند و متمایل به پهلو می نشیند، برعکس مردان پاهای خود را در نشستن و ایستادن بازتر و یا روی هم می گذارند. و دستان خود را نزدیک هم روی پاها قرار می دهند. مردان در نشستن و ایستادن آرامش بیشتری دارند . در حالی که در وضعیت بدن زنان اندکی تنش دیده می شود.
حالات صورت
از لحاظ حالات صورت، زن و مرد با یکدیگر تفاوت دارند.
زنان معمولاً بیش از مردان لبخند می زنند. بررسی های موجود ، فراوانی لبخند در زنان را دو برابر مردان گزارش کرده است پژوهش ها نشان می دهد که لبخند زنان الزاماً به معنای شاد بودن و یا حالت های عاطفی دوستانه آنها نیست، لبخند پدران، هنگامی که مطالب خوب به فرزندان خود می گویند و جدی بودن آنها هنگامی که مطالب خنثی و یا نامطبوع می گویند ، قابل مشاهده است. در حالی که لبخند مادران به ماهیت پیام آنها چندان ارتباطی ندارد. به نظر می رسد حالات صورت زنان، اغلب وضعیت عاطفی و هیجانی آنها را فاش نمی کند. تفاوت دیگر زنان با مردان در حالات صورت این است که زنان بیشتر از مردان، هنگام گفتگو با همجنسان خود به صورت آنان خیره می شوند. زمانی که دو زن با یکدیگر صحبت می کنند معمولاً به چشمان هم دیگر نگاه می کنند، اما هنگامی که دو مرد با یکدیگر گفتگو می کنند، هر یک به نقطه ای چند سانتی متر بالای گوش طرف مقابل نگاه می کنند.
توانایی رمز گشایی
توانایی رمز گشایی، به معنای حدس زدن احساسات طرف مقابل با مشاهده رفتار غیرکلامی اوست. برای نمونه فردی که این توانایی را دارد، از حالات صورت، وضعیت بدن و حرکات و نیز صدای دوست خود، در می یابد که او خوش و سرحال است یا محزون و افسرده. پژوهش های هال و دیگران نشان می دهد که این توانایی در زنان به مراتب بیش از مردان است. زنان در قضاوت و استنباط هیجانات و عواطف - بویژه از حالات صورت - بسیار توانمندتر از مردان هستند. این توانایی حتی در دختران دبستانی دیده می شود. زناندر رمز گشایی توان بالایی دارند برای مثال در یک جمع و در یک مهمانی اگر آقا از حرف همسرش خوشش نیاید و اشاره کند خانم سریعاً متوجه می شود و مسیر حرف را عوض می کند ولی آقایان کمتر می توانند چنین کاری بکنند.
می توان نتیجه گیری کرد که زنان و مردان، هیچ یک در رفتارهای غیر کلامی خود ناهنجار و غیر طبیعی نیستند بلکه هر دو محصول سالیان سال شرطی شدن رفتاری هستند، اما بیان این نکته ضروری است که مردان می توانند از رفتارهای غیر کلامی و به ویژه توانایی رمزگشایی و خواندن چهره و پی بردن به عواطف و احساسات زنان ، درس هایی بیاموزند. قابل ذکر است که در فرهنگ های مختلف تفاوت های دو جنس در رمزگشایی و خواندن چهره شدت و ضعف دارد.
ادامه دارد ...
در قسمت بعد به تفاوت های زن و مرد از لحاظ خلقی می پردازیم.
منبع: مقدمه ای بر روان شناسی ازدواج
/خ
تفاوت های زن و مرد از نظر ادراک
در قسمت قبل به تصورات جامعه در مورد تفاوت های زن و مرد پرداختیم . اینک در ادامه می خوانیم ...
زمانی که دستگاه های ادراک را بررسی می کنیم به تفاوت های بین دو جنس بر می خوریم. از لحاظ مقایسه ادراک شنوایی، خانم ها چنان توان بالایی در
ادراک شنوایی
دارند که از هر صد محرک صوتی تقریباً تمامی آنها را می شنوند. در این زمینه تحقیقی در یک سالن بزرگ ارکستر صورت گرفت که در حدود دویست و پنجاه نفر سازهای مختلف می نواختند و خانم ها صدای اکثر آنها را تشخیص دادند ؛ در حالی که آقایانی که رهبر ارکستر بودند صداهای تعدادی از سازها را نمی شنیدند. این نشنیدن آقایان به علت ضعف دستگاه شنوایی نیست بلکه بدین علت است که انسان در مغز یک پالایه یا صافی دارد که تمام صداها از آن صافی رد می شود و صدای مطبوع از آن پالایه عبور می کند و ما آن را می شنویم، گویا این پالایه در مغز خانم ها به خوبی کار نمی کند از این رو خانم ها تقریباً تمام صداها را می شنوند و آقایان تنها صداهای انتخاب شده را می شنوند.
شنیدن زیاد انسان را خسته می کند، به خاطر همین می گویند زن موجودی است عصبی، زیرا همه صداها و محرکه های صوتی را می شنود و در بسیاری از مواقع توان پاسخگویی به همه آنها را ندارد . آقایان کمتر می شنوند لذا کمتر انرژی مصرف می کنند ، پس کمتر خسته می شوند.
نکته دیگر
قدرت بینایی
زنهاست که همانند قدرت شنوایی ، از مردها بیشتر است و این امر به خاطر این است که زنان ادراک جزیی دارند و مردها ادراک کلی .خانم ها تمام جزییات را می بینند و آقایان فقط کلیات را می بینند. از این لحاظ سرعت ادراک در زن ها بیشتر است. منظور از سرعت درک این است که فرد با سرعت و دقت متوجه جزییات امری شود و سپس توجه خویش را معطوف به مرحله دیگری از درک کند . آزمون های این توانایی زمانی بوده، و شخص باید در فاصله زمانی خاصی دو رشته عدد و یا حرف را با یکدیگر مقایسه کرده و به جواب های مورد نظر برسد . براساس روی کرد «فرا تحلیلی» کارایی زنان بیشتر از مردان بوده و مقدار 32/- = D است این میزان نشانگر تفاوت جزیی تا متوسط است.
در تحقیق دیگری هزار نفر زن و مرد را وارد یک سالن کردند که سن تمام این افراد نزدیک به هم بود و سواد و فرهنگ آنها نیز مشابه بود. از آنها خواسته شد هر آن چه در سالن می بینند بنویسند . سپس اطلاعات به دست آمده را مقایسه کردند. نتیجه به دست آمده بسیار جالب بود : خانم ها چندین صفحه نوشته بودند و آقایان فقط چند خط از طرف دیگر مردها در چهره شناسی و بازشناسی چهره ها از زن ها موفق ترند . می توان گفت زن ها در تشخیص رنگ ها و ادراک اندازه ها برتری قابل ملاحظه ای نسبت به مردها دارند.
امروزه جای تردید باقی نمانده است که کور رنگی جنبه ارثی دارد و از صفات وابسته به جنس است، زیرا تعداد مردان کور رنگ شانزده برابر تعداد زنان کور رنگ است . حتی اگر افراد کور رنگ را کنار بگذاریم باز هم برتری زن ها بر مردها از نظر ادراک رنگ به راحتی تأیید می شود. برای مثال زن ها بین رنگ صورتی تا بنفش طیف گسترده ای از رنگ ها از قبیل صورتی ، سرخابی، یاسی ، بادمجانی، پوست پیازی و نهایتاً بنفش را شناسایی می کنند و اختلاف بسیار ظریف رنگ ها را بهتر درک می کنند، در صورتی که این تنوع رنگ با جزییات در مردها نیست.
در زمینه احساس و ادارک بویایی
نیز نتیجه به نفع خانمه است، و این قدرت بویایی در زنان زن باردار قوی تر از افراد عادی است و یکی از دلایل ویار خانم ها نیز قدرت بویایی قوی آنهاست . علت این امر آن است که حس بویایی به میزان استروژن بستگی دارد و استروژن در این دوران افزایش می یابد . اصلاً قدرت بویایی ، سنگ بنای رابطه احساسی بین مادر و کودک است . در تحقیقی چشم های تعدادی از مادران را بستند و سپس آنها را تک تک در مقابل عده ای نوزاد قرار دادند و مادران از طریق حس بویایی نوزاد خود را تشخیص دادند.
از لحاظ قدرت چشایی
زنان از قدرت بالایی نسبت به مردان برخوردارند. گاهی اوقات زنان شکایت می کنند که شوهرانشان در اوایل ازدواج از کیفیت غذای پخته شده توسط آنها تعریف می کنند ولی بعداً بی تفاوت می شوند. این امر مربوط به چشایی ضعیف مردان است.
از نظرحساسیت نسبت به درد
، بعضی از تحقیقات نشان می دهد آستانه درد زن ها پائین است . قدرت تحملشان هم کم است یعنی با کمترین ضربه ، احساس درد می کنند . در مقابل ، آستانه درد مردها بسیار بالاست و قدرت تحملشان نیز بیشتر است و شاید یکی از علل آن ضعف نیروی ماهیچه ای در زن باشد. البته بعضی از یافته ها نیز عکس مطالب فوق را نشان می دهد.
از تحقیقات فوق چنین استنباط می شود که به طور کلی قدرت ادراک در زن ها بالاتر از مردهاست.
یکی دیگر از جنبه های شناختی،تفکر است.
از یک دیدگاه ، تفکر را به چند مرحله تقسیم بندی کرده اند:
تفکر ابتدایی
که ویژه کودکان است . گفته شده است به طور کلی دختران کوچک بیشتر از پسران کوچک می اندیشند، حرف زدن و خواب دیدن علامتی از تفکر ابتدایی است . در بسیاری از مواقع خانم ها خواب های طولانی می بینند.
تفکر انتزاعی
انتزاعی کردن به معنای بیرون کشیدن است. این نوع تفکر بدین معناست که شما قادر باشید معنای صحیح را از یک موقعیت استنتاج کنید. این تفکر یک پیشرفت و گسترش همیشگی دارد.خانم ها در تفکر انتزاعی جزیی گرا هستند و آقایان کلی گرا. به همین خاطر حرف زدن با خانم ها مشکل است. رابطه و مباحثه با ایشان سخت است. یک خانم تا مباحثه را به مجادله نکشاند، از پا نمی نشیند؛ ولی آقایان در مباحثه و مجادله به سرعت موضوع را ختم می کنند.
گاهی وقت ها مشکلات خانواده ها بر سر همین ادراک کلی و جزیی است. خانم ها وقایع را با جزییات کامل و به صورت نمایشی تعریف می کنند ولی آقایان کلیات را مطرح می نمایند. به همین خاطر اگر برای مثال آقایی به تنهایی در یک مهمانی شرکت کند وقتی برمی گردد خانم دایماً از کیفیت مهمانی، تعداد افراد و وقایعی که گذشته است سؤال می کند، اما آقا به خاطر ادارک کلی توضیح زیادی ندارد که بدهد؛ دایم می گوید خوب بود، بد نبود ولی باز هم خانم سؤال می کند. در این شرایط آقایی که از روان شناسی و نوع ادراک زن ها اطلاعی ندارد، عصبانی می شود و فکر می کند خانم می خواهد استیضاحش کند و خانمی هم که از نوع ادراک مردها بی اطلاع باشد، می پندارد همسرش می خواهد چیزی را از او پنهان نماید.
از جمله اشکالات یک تفکر انتزاعی گسترده این است که خانم ها عصبانی هستند و مردها که این گستردگی تفکر انتزاعی را ندارند آرام اند.
نوع دیگر تفکر،
تفکر حل مسأله
ای است که از طریق آن می توانیم براساس معلومات به دسته ای از مجهولات پی ببریم. در این نوع تفکر مردها از زن ها جلوترند. مردها برای حل کردن یک مسئله زمان کمتری می طلبند. کیفیت سرعت در حل مسایل در مردها بهتر است. تفکر حل مسأله ای در زن ها تحت تأثیر تفکر انتزاعی آنها به کندی پیش می رود. حافظه زنان مانند بایگانی، پرونده های قطور دارد و بسیار گسترده است ، به همین خاطر دیر به جواب می رسند. جزیی نگریستن در زن ها و توجه و حساسیت بیش از حد به مسایل جزیی ، آنها را از پرداختن به مسایل مهم و با ارزش باز می دارد.
درتفکر فیلسوفانه
که عالی ترین نوع تفکر است، تفکری که به متافیزیک و به جهان ماوراء طبیعت می پردازد مردها جلوترند، حقیقت این است که زن فیلسوف در دنیا نادر است. یک زن در طول عمر خود، وقتش را چنان صرف امور ناچیز و یا کارهای مختلفی که به وی محول کرده اند می کند که فرصت تفکر فیلسوفانه پیدا نمی کند.
از لحاظ هوش
- هوش مکانیکی پسران بهتر از دختران است . در فهم مطالب نیز پسران راحت تر از دختران مطالب را می فهمند. از طرفی پژوهش های انجام شده در زمینه توانایی فضایی حاکی است که سه نوع توانایی فضایی وجود دارد و هر کدام در میان دو جنس تفاوت های محسوسی دارد.
یکی از توانایی ها،
توانمندی تجسم فضایی
است. در این آزمایش شخص باید شی ء پنهان شده در میان اشکال پیچیده را پیدا کند. نمره اختلاف دو جنس در این بررسی 3/0 - = D است . این میزان گرچه اندک می باشد با این وجود نشان دهنده برتری جنس مذکر است . دومین نوع توانایی فضایی، درک فضایی است. در این آزمون شخص باید در برابر اطلاعات گمراه کننده خط عمودی و یا خط افقی را تشخیص دهد. در این آزمون نیز مردان موفق تر از زنان بوده اند و میزان 44/0 =D بود. سومین نوع آزمون چرخش ذهنی است. در این آزمون ، فرد مورد آزمایش باید شیئی را در ذهن خویش گردانده تا به جواب درست برسد در این آزمون تفاوت دو جنس کاملاً چشمگیر و مقدار اختلاف دو جنس ، مساوی با 73/0 بود.بعضی از مشاغل هم چون مهندسی به توانایی فضایی نوع سوم ( چرخش ذهنی) نیازمندند.
توانایی ریاضیات
. در میان تفاوت های شناختی مرد و زن، توانایی دریافت ریاضیات بیشترین توجه اندیشمندان را به خود جلب کرده است. پژوهش ها در بعضی از موارد همانندی و در مواردی دیگر ، ناهمانندی را نشان می دهد. براساس بررسی های «مک کوبی» و «جاکلین» ، پسران و دختران تا پایان دوره کودکی از نظر توانایی دریافت ریاضیات همانند یکدیگرند. از آغاز 12 سالگی پسران در مقایسه با دختران نمره های بالاتری از درس ریاضی می گیرند. اما تفاوت های پایدار و معنی دار آنها در حدود 15 سالگی آشکار می شود. پژوهشگران علت این امر را چنین می پندارند که پسران در مقایسه با دختران، بیشتر به بازی های ریاضی و فضایی می پردازند و این خود انگیزه آنان را برای یادگیری بهتر و بیشتر افزایش می دهد.
بینش و بصیرت نسبت به خود
خانم ها از وضعیت ظاهری و از حالات روانی و درونی خود از آقایان آگاهترند، و به خاطر همین برتری با کوچکترین نشانه بیماری به پزشک مراجعه می کنند، تعداد مراجعین زن به پزشک بیشتر از مردان است، اما آقایان گاهی چنان از جسم و روان خود بی خبر می شوند که گاهی جان خود را از دست می دهند و پس از مرگ مشخص می شود که به بیماری های مزمن مبتلا بوده اند. آقایان بیش از خانم ها به روان خود تسلط دارند و به خاطر همین توان سازگاری و انطباق بیشتری نیز دارند.
ادامه دارد ...
در قسمت بعد به شیوه های ارتباطی زن و مرد می پردازیم.
منبع: مقدمه ای بر روان شناسی ازدواج
خانم ها چه خصایصی را دوست دارند
خیلی سخت است که بتوان بر طبق خصوصیات اخلاقی که جنس مخالف آنها را میپسندد رفتار کرد. معمولاً هنگامیکه زمان قرارهای ملاقات فرا می رسد، خانم ها از هر نظر به خودشان می رسند، اما در مقابل آقایون همان چهره خسته و عرق کرده باشگاه را ترجیح می دهند.
نکته مهمی که آقایون نباید هیچ گاه از نظر خود دور کنند این است که خانم ها همیشه آنطور که وانمود می کنند، نیستند و هیچ گاه حقیقت چیزهایی را که دوست دارند در همسر خود ببینند را به زبان نمی آورند. شاید برخی از خانم ها نسبت به بعضی از خصوصیات اخلاقی همسرشان دل خوشی نداشته باشند و همیشه از او ایراد بگیرند و به او غر بزنند؛
اما بد نیست که در این قسمت از برخی خصوصیاتی که می تواند یک خانم را همواره علاقمند به شوهرش نگه دارد نیز چیزهایی بدانیم. شاید خانم ظاهراً از تعدادی از رفتارهای بخصوص آقا رضایت نداشته باشد، اما واقعیت این است که او در باطن خود، از زور خوشحالی در حال انفجار میباشد. تعجب آور است؟!
این مقاله را بخوانید تا ببینید کدامیک از رفتارهای "مردانه" تان حس علاقه همسرتان را بر می انگیزد و برای تغییر آنها مجددا فکر کنید.
1- مرد مردها
هر چند خانم ها ادعا می کنند که از مردهای مرتب و تمیز و شیک پوش خوششان می آید، اما گاهی اوقات اگر با لباس های ورزشی کج و کوله جلوی آنها ظاهر شوید، غذا را بدون رعایت آداب ویژه بخورید، و در کوچه فوتبال بازی کنید، شاید به نظر خانم ها خیلی جذاب تر هم جلوه کنید.
او بدش نمی آید که هر چند وقت یکبار برای نجاتش تلاش کنید، و یا اگر از عهده تعمیر برخی وسایل بر می آیید این کار را انجام دهید، و یا حتی با دوستان خود گپ بزنید. یک خانم با یک آقا قرار نمی گذارد تا بر سر این موضوع که کدامشان کفش ها و یا موهای شیک تری دارند با او به رقابت بپردازد؛ بلکه این تفاوت های موجود میان شما دو نفر است که منجر به اتصال هر چه بیشتر شما به هم می شود.
البته نباید فراموش کنید که زمانیکه برای مشاهده تئاتر و یا صرف شام به بیرون می روید، او از شما انتظار دارد که لباسهای مناسب و آراسته ای به تن کنید، اما در عین حال باید در نظر داشته باشید که در بقیه ساعات بیشتر از حس مردانگی شما لذت می برد - هر چند این امکان وجود دارد که هرگز به این موضوع اعتراف نکند- همیشه لازم نیست شیک ترین لباس ها را به تن کنید و درهای مختلف را پیش از او برایش باز کنید، فقط کافی است که آروغ های بعد از نوشیدنی را در زمان مناسب و هنگامیکه با دوستانتان هستید بزنید
2- نه گفتن
شما باید تصمیماتی که به ذهنتان را می رسد را انجام دهید و بر طبق آنچه عقلتان به شما دستور می دهد، عمل کنید؛ حتی اگر این کار سبب عصبانی شدن خانم شود. آقایون تصور می کنند که دخترخانم ها به دنبال نامزدهایی می گردند که او را بتوانند روی یک انگشت خود بچرخانند و هر چه که می گویند انجام دهد.
اگر بخواهید همیشه مطابق آنچه به شما دیکته می شود، عمل کنید، دیری نخواهد گذشت که رابطه تان کسل کننده و ملال آور می شود. خانم ها به دنبال مردی هستند که چیزی برای ارائه کردن در دست داشته باشد و بتواند عقاید و ملاحظات شخصی خود را در بحث ها وارد کند. آنها به دنبال مردی هستند که شخصیت منحصر بفردی داشته باشد. اگر تمام زندگی یک مرد را تنها "همسرش" تشکیل دهد، آنگاه دیگر چیزهای زیادی برای گفتن ندارد و برایش سورپرایزهای زیادی باقی نمی ماند که بتواند در مواقع ضروری آنها را رو کند. حتی اگر همسر شما از آن دست خانم هایی باشد که دوست دارند قدرت و کنترل خانواده را بدست بگیرند، باز هم بدش نمی آید که گه گاه با شما قدرت آزمایی و جدلی برابر داشته باشد. بنابراین اگر تا به حال تصور می کردید که باید کنترل تمام امور را به دست او بسپارید، بهتر است از این به بعد دست از این کار بردارید؛ به منظور حفظ رابطه و نگه داشتن او حتماً نباید خودتان را به یک خدمتکار خانگی دست آموز تبدیل کنید
3-داشتن شهوت جنسی
کاملاً روشن است که اگر یک رابطه، تنها به برقراری روابط جنسی محدود شود، طرف مقابل احساس می کند که مورد سوء استفاده قرار می گیرد؛ اما از سوی دیگر باید این امر را نیز در نظر گرفت که یک خانم زمانیکه می بیند شوهرش در مقابل او کنترل خود را از دست میدهد و ابزار علاقه می کند انگار دنیا را به وی داده اند. اگر همسر شما شاغل است و شب هنگام پس از یک روز سخت کاری و سرو کله زدن با ارباب رجوع و همکاران او را در خانه می بینید هیچ چیز جز معاشقه نمی تواند او را خوشحال کند؛ این امر سبب می شود که او خودش را در راس تمام شادی های جهان قرار دهد.
اگر او شغل حساس و با ارزشی دارد و در سمت مهمی قرار دارد، بهتر است شما شروع کننده ارتباط جنسی باشید. این امر به او اجازه می دهد که با خیال راحت از رابطه خود لذت ببرد
4- مستقل بودن
شاید همیشه خانم ها به این دلیل که همسرشان ادعا می کنند سرشان بیش از اندازه شلوغ است، به آنها توجه کافی مبذول نمی دارند، وقت زیادی را در محل کار خود سپری می کنند و یا با دوست های خود خوش گذرانی می کنند، ناراحت می شوند. باید توجه داشت باشید که اگر می خواهید همسرتان در کنارتان باقی بماند، باید مانند یک پرنسس با او رفتار کنید؛ اما از طرف دیگر، همواره در نظر داشته باشید که اگر سرگرمی، تفریح و کارهای دیگری برای انجام دادن نداشته باشید، ممکن است خانم احساس کند که در حال خفه شدن در رابطه است. همان اندازه که شما در رابطه نیاز به فضا دارید، خانم ها نیز از آزادی خود لذت می برند و شدیداً به آن محتاج هستند.
یک مرد مستقل و متکی به نفس در نظر خانم ها از جذابیت بیشتری برخوردار می باشد. یک مرد محتاج و بدون آرزو های بزرگ، برای بیشتر خانم ها هیچ گونه جذابیتی ندارد. بنابراین شما مجاز هستید که با دوستان مختلف خود قرار ملاقات بگذارید و شغل و سرگرمی مخصوص به خودتان را داشته باشید
5- حسود بودن
حسادت یکی از احساسات قوی به شمار می رود. هر چند انسان ها نمی توانند میزان دقیق حسادت خود را کنترل نمایند، اما مقدار کمی حسد، آن هم به طور گاه گاه و اتفاقی، به راحتی می تواند حس جاذبه شما را در نظر او افزایش دهد.
اگر شما نسبت به مردهایی که با اوصحبت می کنند، هیچ گونه عکس العملی از خود نشان ندهید، او تصور می کند که به هیچ وجه برایش ارزش قائل نیستید، به همین دلیل به دنبال کسی می رود که این خلا را برایش پر کند. اگر او در مورد یک همکار مذکر خیلی صمیمی و یا مربی اش بازخواست نمایید، شاید در ظاهر به شما غر بزند، اما در باطن لبخندی بر لب هایش نقش خواهد بست. توجه: زمانیکه نوبت به حسادت می رسد، مقدار کمی از آن می تواند مثمر ثمر واقع شود، پس در خرج کردن آن به شدت صرفه جویی کنید.
از قدرت فوق العاده آن با خبر شوید: او می تواند عاشق مردی شود که نسبت به دارایی های شخصی او حساس بوده و از آنها محافظت کند
6-آسیب پذیری
گاه به گاه هر انسانی دوست دارد که احساس کند دیگران به وجود او نیازمند هستند و از آنجایی که کمتر اتفاق می افتد یک خانم بتواند از شوهر خود محافظت کند، بد نیست که به او اجازه دهید این کار را از طریق روش های دیگر به شما اثبات کند.
برای مثال بد نیست که به او اجازه دهید تا به شما گوشزذ کند نیاز به جوراب های بیشتری دارید، یا اینکه همیشه یادتان می رود رخت ها را به خشک شویی ببرید، و برای بستن کروات خود به کمک او احتیاج دارید. شاید احمقانه به نظر برسد اما گاهی اوقات همین موارد ساده و پیش پا افتاده سبب می شود که او احساس بهتری نسبت به خودش پیدا کند و بیش از پیش جذب شما شود.
البته این امر بدان معنا نیست که سعی کنید از او برای خود یک مادر بسازید - هر چند او از این کار بدش نمی آید - اما این امر شاید جزء آخرین چیزهایی باشد که او انتظارش را از شما دارد؛ فقط زمانیکه نیاز به کمک داشتید و احساس می کردید که او می تواند به شما کمک کند، از او درخواست همکاری کنید.
با این کار بدون شک به او احساس قدرت، سودمند واقع شدن، و مهم بودن دست خواهد داد. اغلب مردها تصور می کنند که برای کشاندن خانم ها به سمت خود باید از خودشان یک قهرمان دست نیافتنی بسازند، اما این امر صحت ندارد. مقداری نیازمندی و کمک خواستن سبب می شود که شما در نظر او تا حدی آسیب پذیر جلوه کنید، و در چنین موقعیتی تمام خانم ها حاضر ایستاده اند تا به داخل رابطه شما آمده و به شما کمک کنند
7-پنهان کردن احساسات
شاید او همیشه اعتراض می کند که چرا نباید بداند که شما در حال فکر کردن به چه موضوعی هستید. شاید دوست داشته باشد بداند که در طول روز و در محل کار برای ما چه اتفاقاتی رخ داده، شاید همیشه از شما بخواهد تا در مورد همه چیز با او صحبت کنید، و به اصطلاح سفره دلتان را برای او باز کنید تا بتواند به عمیق ترین نقطه از احساساتتان دسترسی پیدا کند. شما می دانید که خانم ها با دوست های دختر در مورد جزییات تمام مسائل به خصوص در مورد نگرانی های خود، صحبت می کنند. به همین دلیل اگر بخواهید تمام احساست خود را در مقابل او بازگو کنید، خیلی راحت می تواند به شما نمره دهد. در برخی مواقع اگر کمی از او دوری کنید و خود را کمی اسرار آمیز جلوه دهید، او علاقه بیشتری به شما پیدا خواهد کرد. نکته جالب اینجاست که خودش به شخصه برای پیدا کردن حقیقت تلاش می کند.
خانم ها لذت می برند تا بدون اینکه شما به آنها چیزی بگویید، خودشان بتوانند از اسرار شما سر در بیاورند. شاید آنقدرها هم که شما تصور می کنید از این کار متنفر نباشد.
8-سرتاپای او را وارسی کنید
خانم ها به اندازه آقایون دوست دارند که دیگران آنها را به خاطر توانایی های ذهنی و عملی شان تحسین کنند، و زمانیکه کاری را درست انجام دادند مورد تشویق قرار بگیرند؛ آنها در چنین حالتی انتظار ترفیع رتبه و تشویقی نیز دارند. اگر یک خانم با حالت جذابی صحبت میکند دلش می خواهد مورد توجه قرار بگیرد. البته این امر به شرایط و کسانیکه به او توجه می کنند هم بستگی دارد. اما زمانیکه نوبت به مردی می رسد که خانم دوستش می دارد، با کمال میل به او اجازه می دهد که کلیه متعلقاتش را چک کند. خانم ها هم مانند آقایون از تعریف و تمجید لذت می برند.
اگر به او توجه کنید او واقعا خوشحال می شود و این خوشحالی شما را به هر کجا که بخواهید خواهد رساند. همیشه بهترین رفتارهایتان را رو نکنید هر چند خانم ها در بیشتر موارد، زمانی که غر زدن هایشان را شروع می کنند کاملاً جدی هستند، (به ویژه زمانیکه آشغال غذاهای خود را روی میز بگذارید و یا جوراب هایتان را برندارید) اما باید این امر را هم در نظر داشته باشید که اگر بخواهید همیشه با او موفقت کنید و مطابق خواسته هایش رفتار کنید، او دلش برای خود واقعی شما تنگ خواهد شد.
این دست رفتارها به دو قسمت تقسیم می شوند: آنهایی که خود واقعی شما را نمایان می سازند و آن دسته ای که شما را به او نشان می دهند.
از آنجایی که ما کاملاً واقف هستیم که خانم ها نیازمند توجه هستند و همین توجه باعث جذب خانمها به آقایون می شود، این احتمال وجود دارد که برخی رفتارهای منحصر بفرد شما باعث شود تا گل لبخند را بر روی لب های او بنشاند و در وجود او جذابیت بیشتری نسبت به شما ایجاد نماید.
بنابراین هیچ گاه نباید به ظاهر صحبت های او توجه کنید؛ در بیشتر مواقع او شما را فقط به خاطر وجود خودتان دوست می دارد
منبع: daneshpajooh.ir
چرا زنان افسرده می شوند؟
در تمامی جوامع دنیا، زنان بیش از مردان دچار افسردگی می شوند. این اختلاف می تواند ناشی از عوامل گوناگون زیستی، روان شناختی، محیطی، فرهنگی و یا ترکیبی از آنها باشد. به لحاظ زیستی این اختلاف ممکن است به علت مصرف داروهای رژیمی، آرام بخش ها، قرص های ضد بارداری، مصرف دخانیات و الکل باشد که میزان ترشح انتقال دهنده های عصبی را مختل می کند. از طرف دیگر، زنان ممکن است به دلیل تداخل عمل هورمون های جنسی بدن شان مستعد ابتلا به افسردگی باشند. به لحاظ روان شناختی نیز این احتمال وجود دارد که زنان تمایل بیشتری دارند که مشکلات خود را بپذیرند و درصدد درمان آنها برآیند. به لحاظ فرهنگی و اجتماعی نیز زنان بیشتر از مردان می کوشند تا ارتباط خود را با دیگران توسعه دهند و حفظ کنند، اما در فرهنگی که به استقلال و خودکفایی بها می دهد، تمایل به دلبستگی نوعی ضعف تلقی می شود و همین امر، یعنی ناهماهنگی بین رفتارهای زنان و ارزش های فرهنگی منجر به کاهش عزت نفس و حس ارزشمندی در زنان می شود. در برخی موارد نیز این طور به نظر می رسد که زنان بیش از مردان علایم و شکایات خود را از افسردگی بیان می کنند و یا آنکه مردان در برابر مشکل افسردگی خود بیشتر مقاومت می کنند و راه حل های دیگری غیر از مراجعه به پزشک برای درمان خود برمی گزینند. به لحاظ محیطی نیز، زنان بیش از مردان در معرض انواع استرس ها و اضطراب هایی قرار می گیرند که تاثیر خود را بر سیستم عصبی آنان و هورمون های بدن شان می گذارد. تجربه های روزمره نیز می توانند همچون شوک ها و فشارهای عصبی مولد استرس باشند و موجب ابتلای افسردگی بیشتر در زنان- نسبت به مردان- شوند.
افسردگی بر جسم و ذهن فرد تاثیر می گذارد. فرد افسرده احساس درماندگی، ناامیدی و یأس فراوان می کند. او علاقه اش را به تمامی فعالیت هایی که موجب شادمانی اش می شود به تدریج از دست می دهد؛ میل به خوردن در او کاهش می یابد، دچار بی خوابی می شود، تمرکز حواس و توجه اش را نسبت به امور عادی روزانه از دست می دهد و در بدترین حالت به مرگ و نیستی فکر می کند. افسردگی دارای طیف وسیعی از خلق پایین تا افسردگی مزمن است. افسردگی مزمن دارای علایمی از کمبود انرژی و توان جسمانی، بدبینی، حس عدم ارضا و احساس ناامیدی شدید است. فردی که از افسردگی شدید در رنج است، ممکن است در طول یک سال دو بار تجربه افسردگی کوتاه مدت داشته باشد. پژوهشگران دریافته اند، زنانی که دچار افسردگی مزمن می شوند، بیشتر در معرض خطر پوکی استخوان قرار می گیرند، زیرا مجبور به مصرف داروهایی هستند که بر بافت استخوانی آنها تاثیری منفی می گذارد. علاوه بر آن، افسردگی می تواند عاملی برای ابتلا به بیماری مزمنی مثل دیابت، ناراحتی های قلبی- عروقی و… شود.
افسردگی پس از زایمان یکی از رایج ترین احساس هایی است که اغلب زنان بعد از تولد نوزاد در خود حس می کنند. اختلالات افسردگی، نوسانات خلقی و هیجان های مکرر و استرس آور این دوران کاملاً طبیعی و عادی و البته موقت است. هر چند برای برخی از زنان علایم قدری پایدارتر، جدی تر و طولانی تر است، اما معمولاً بین 6 - 3 هفته بعد از زایمان به تدریج کاهش می یابد و به ندرت طولانی مدت (برای مثال یک سال) می شود. تقریباً 15 درصد از زنانی که زایمان دارند، علایمی از افسردگی بعد از زایمان از خود نشان می دهند. چنانچه این اختلال در مادر ماندگار بماند، می تواند تاثیری بسیار منفی بر روابط با کودک و توانایی نگهداری از او گذارد. علایم باید هر چه زودتر برای بررسی دقیق تر با پزشک معالج، درمیان گذاشته شود.
سندرم پیش از قاعدگی؛ افسردگی ناشی از پریودهای ماهیانه نیز یکی دیگر از افسردگی های رایج در بین زنان است که معمولاً در بین روزهای 10- 7 پریود به طور کوتاه مدت ظاهر می شود. علت اصلی این نوسان خلقی ترشح هورمون های زنانه است که موجب برهم خوردن تعادل خلق و خوی آنها می شود. این سندرم در 7 - 5 درصد زنان مشاهده می شود و دارای علایم بسیار گوناگونی است. در برخی به صورت بی حوصلگی، خلق پایین و گرفتگی و در برخی دیگر همراه با دردهای جسمانی (مثل سردردهای شدید میگرنی) گزارش می شود.
افسردگی های فصلی نیز گاهی به صورت غمگینی، ناامیدی و در خود فرورفتگی گروهی از زنان را به خود مبتلا می کند. حدود 3 - 1 درصد از زنان در فصل زمستان دچار افسردگی های کوتاه مدت و گذرا می شوند. پژوهشگران بر این باورند که تغییرات هورمونی و بیوشیمیایی مغز در بدن برخی زنان در فصل زمستان موجب بروز اختلال افسردگی در آنان می شود که به تدریج نیز با پایان فصل زمستان و آغاز فصل بهار از بین می رود. این افراد بیش از سایرین در معرض ابتلا به افسردگی بالینی هستند.
اختلال افسردگی دو قطبی نیز یکی دیگر از انواع اختلالات افسردگی است که علایمی از شیدایی - افسردگی حاد در طول دوره ای مشخص دارد. زمانی که فردی در چرخه افسردگی به سر می برد، تمامی علایم خلق پایین (مثل کمبود اشتها، بی خوابی، احساس درماندگی و عدم لذت) را دارد و زمانی که در چرخه شیدایی به سر می برد، تمامی علایم شیدایی را (مثل پرحرفی، هجوم افکار، افزایش توان جسمی، فعالیت زیاد و پرانرژی بودن) از خود نشان می دهد. زنانی که دچار اختلال دو قطبی می شوند، معمولاً چرخه افسردگی طولانی تری دارند.
افسردگی های دوران یائسگی؛ در اغلب زنان، یائسگی می تواند همراه با علایمی از تغییر خلق و خو، حساسیت های بیش از حد، تزلزل روحیه و خستگی باشد. این نوع از افسردگی می تواند ناشی از تغییرات غدد داخلی در میانسالی و یا باورهای منفی و درونی شده زنان درباره عدم باروری آنان باشد. در مطالعات گوناگونی مشخص شده است که افسردگی ناشی از یائسگی در قشر تحصیلکرده زنان و آنهایی که ازدواج نکرده بودند، کمتر مشاهده می شود.
علایم تشخیص افسردگی در زنان
تاکنون پژوهشگران نتوانسته اند علت اصلی بروز افسردگی را در افراد شناسایی کنند. نارسایی های هورمونی (عدم تعادل هورمون های مترشحه از قسمت های مختلف مغز مثل سوتونین، دوپامین، نوراپی نفرین)، عوامل ژنتیکی و سابقه خانوادگی، عوامل محیطی (زنانی که مواد مخدر مصرف می کنند، زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند، زنانی که همسران شان فوت می کنند و یا از همسران خود جدا می شوند) و عوامل فرهنگی گوناگونی می توانند علت افسردگی های زنانه باشند. از آن جایی که افسردگی تا حدی رایج است، هر فردی ممکن است علایم اولیه افسردگی را بشناسد و یا خود شخصاً آن را تجربه کرده باشد. متاسفانه فقط حدود 50 درصد از علایم اولیه افسردگی قابل شناسایی و درمان هستند و زنان در این بین شاید نتوانند این علایم را در خود به وضوح تشخیص دهند. علایم عمده افسردگی شامل؛
جنبه های عاطفی (خلق غمگین و احساس بی ارزش بودن)
جنبه های شناختی کاهش احترام به خویشتن و منفی نگری نسبت به خود و آینده خود
جنبه های انگیزشی (عدم تحرک و بی انگیزگی برای انجام دادن کارها و فعالیت های روزمره(
جنبه های رفتاری اختلالات مربوط به خوردن مثل پرخوری، بی اشتهایی و اختلالات خواب مثل بی خوابی، خواب آلودگی عدم علاقه به روابط جنسی، احساس خستگی و عدم تمرکز است.
زمانی که پزشک عمومی در مرحله اول نسبت به اختلال افسردگی شخصی دچار شک شود، ابتدا از او می خواهد با یک روانپزشک یا روانشناس بالینی مشاوره ای داشته باشد. از جمله پرسش های اولیه ای که ممکن است یک متخصص بهداشت روانی از بیمار بپرسد، عبارت است از؛
- آیا مدت زیادی است که احساس غم و اندوه می کنی؟
- آیا مرتب گریه می کنی؟
- آیا اخیراً تجربه های دردناک عاطفی داشته ای؟
- آیا دچار عدم تمرکز حواس شده ای؟
- آینده را چطور می بینی؟
- آیا دچار اشکال در تصمیم گیری شده ای؟
- آیا علاقه ات را به آنچه که در گذشته برایت مهم بوده است، از دست داده ای؟
- آیا دچار خستگی و بی حالی می شوی؟
- آیا احساس شکست و گناه می کنی؟
- آیا به مرگ و نیستی فکر می کنی؟
زمانی که این گونه علایم حدود شش ماه در فرد به صورت پایدار مشاهده شود، او را مستعد ابتلا به افسردگی می دانند و اگر حداقل 5 نشانه از علایم زیر را در مدت حداقل دو هفته داشته باشد، می توان او را افسرده بالینی تشخیص داد. این علایم عبارتند از؛
1 ـ داشتن خلق افسرده در طول روز و یا بیشتر اوقات روز
2 ـ عدم توانایی از لذت بردن اوقات شادی بخش زندگی
3 ـ افزایش و یا کاهش قابل توجه اشتها، وزن و یا هر دو
4 ـ اختلال در خواب مثل بی خوابی، خواب آلودگی در طول روز و یا پرخوابی
5 ـ داشتن علایم جسمانی مثل سردرد، سرگیجه و دل درد که هیچ علامت بهبودی نیز در قبال خوردن داروهای مسکن نشان نمی دهد.
6 ـ نداشتن میل جنسی
7 ـ احساس بی علاقگی، بی حوصلگی و کسالت شدید
8 ـ فقدان انرژی (خستگی ممتد در طول روز(
9 ـ احساس گناه و بی ارزش بودن در تمام شرایط
10 ـ گریه کردن های طولانی مدت
11 ـ عدم توانایی در تمرکز حواس (تقریباً در تمام طول روز(
12 ـ داشتن افکار منفی درباره مرگ و نیستی
بدیهی است زمانی که فردی سوگوار است، تمامی علایم و یا بخشی از علایم بالا را داشته باشد، اما برای تشخیص افسردگی، فرد باید این علایم را 6 - 3 ماه به طور پیوسته و بدون کاهش و بهبودی داشته باشد. به بیانی دیگر، فرد سوگواری که این علایم را بیشتر از 6 ماه در خود داشته باشد، باید برای درمان های لازم به پزشک و متخصص بهداشت روانی مراجعه کند.
روش های درمان افسردگی
افسردگی مزمن می تواند بر اعمال حیاتی بدن و سیستم ایمنی آن، مثل فشارخون ، ضربان قلب، ترکیبات هورمونی بدن و… تاثیری منفی گذارد. تقریباً 15 درصد از افراد مبتلا به افسردگی درصدد درمان خود بر نمی آیند. آنها بر این باورند که هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند به آنها کمک کند. اغلب زنانی که مبتلا به اختلال افسردگی هستند، خودشان را افسرده و مغموم نمی دانند؛ زیرا برخی از علایم افسردگی با دیگر بیماری ها مشترک است و اغلب ناشناخته باقی می ماند. در حالی که زمانی که فرد افسرده نتواند دست از خلق افسرده خود بردارد و اجازه دهد احساس ناامیدی و غم بر زندگی روزمره اش سایه افکند، تا حدی که تمام جنبه های زندگی او را تحت تاثیر قرار دهد، باید درصدد یافتن راهی برای درمان و بهبودی خود باشد.
اولین اقدامی که پزشک متخصص در این زمینه انجام می دهد، تشخیص بین افسردگی مزمن (شدید) و خلق افسرده (خفیف) است. اگر افسردگی فرد در حد پایینی باشد، احتمال دارد با تجویز داروهای ضدافسردگی، روان درمانی و مشاوره های روانشناسی افسردگی او بهبود یابد، و اگر افسردگی او شدید تشخیص داده شود، ممکن است پزشک متخصص یک دوره درمان های روانپزشکی و روانشناسی را توام با بستری شدن فرد در بیمارستان تجویز کند. پژوهش ها نشان می دهند که بیمارانی که در مراحل ابتدای ابتلا به مراکز روان درمانی مراجعه کرده اند تا 70 درصد بهبودی کامل داشته اند. متاسفانه گروهی از بیماران به پزشک متخصص مراجعه نمی کنند و همین امر موجب می شود تا افسردگی آنها درست تشخیص داده نشود. علاوه بر آن، آنان داروهایی دریافت می کنند که گاه عوارض جانبی آنها موجب بروز اختلال های دیگری در بدن شان می شود. بسیار مهم است، زمانی که بیمار برای درمان مشکلش به پزشک مراجعه می کند علایم بیماری خود را درست برای او بازگو کند تا پزشک نیز بتواند تشخیصی درست بدهد.
اغلب بیمارانی که به افسردگی مزمن مبتلا هستند، به دارو درمانی و روان درمانی پاسخ مثبت می دهند و طی 4-3 ماه درمان تا 80-70 درصد بهبودی پیدا می کنند. روان درمانی به تنهایی برای افسردگی های خفیف می تواند موثر باشد. دو روش روان درمانی (درمان های شناختی - رفتاری و درمان های فردی) به همراه داروهای ضدافسردگی می توانند اثرات درمانی بالایی بر بیماران افسرده بالینی گذارند.
پیشگیری از افسردگی
از جمله روش های موثر مقابله با بروز افسردگی و حفظ بهداشت روانی افراد، شیوه های خودیاری هستند که عبارتند از؛
1 ـ انجام ورزش های ایروبیک (هوازی) مثل قدم زدن، آهسته دویدن، کوهنوردی و… است که می تواند خلق و خوی فرد را تا حد چشمگیری افزایش دهد. انجام این ورزش ها به ویژه به زنانی که از افسردگی خفیف و ملایمی در رنج هستند، توصیه می شود.
ورزش های دیگری مثل برداشتن وزنه های یک کیلوگرمی موجب تنفس بهتر، افزایش اشتها، خواب، کاهش خلق گرفته و احیای احساسات و هیجانات شادی بخش در فرد می شود. لازم به توضیح است که قبل از آغاز هر گونه ورزش جدیدی بهتر است با پزشک معالج تان مشورتی انجام دهید.
2 ـ مشورت کردن؛ مشکلات عادی و روزمره خود را با کمک یک دوست، همسر و یا مشاور بررسی کنید. سعی کنید منابع استرس آور خود را بشناسید و درصدد رفع آنها برآیید. چنانچه احساسات و هیجان های درونی خود را مورد موشکافی قرار دادید و توانستید عامل اصلی نگرانی ها و ناراحتی های خود را شناسایی کنید، از شیوه های مختلفی که برای کاهش خلق و خوی افسرده پیشنهاد می شود، استفاده کنید.
3 ـ صحبت کردن با خود؛ در برخی موارد
گفت وگوهای درونی فرد با خودش می تواند به او در شناخت مشکل اصلی کمک کند (تنها باید توجه داشته باشید که لحنی انتقادآمیز، غیرواقع بینانه و منفی نسبت به خود و رفتارهایتان نداشته باشید). سعی کنید بر نقاط قوت خود، توانایی ها و اهدافی که قصد دارید به آنها برسید تمرکز داشته باشید.
4 ـ نوشتن و به تحریر درآوردن؛ درباره مشکلات و آنچه که موجب ناراحتی تان می شود، بنویسید. در خیلی از موارد نوشتن احساسات دردناک و آزرده کننده موجب آرامش روحی افراد می شود. برای شروع می توانید ابتدا وقایعی را که در طول روز و یا هفته شما را افسرده و غمگین می کند، بنویسید. اگر تجربه احساسی منفی و یا مثبتی داشته اید، سعی کنید جزئیات مختلف آن را و تاثیری که بر شما گذاشته است بررسی کنید و سپس با تجزیه و تحلیل نوشته های خود و مفاهیمی که به کار برده اید، علت اصلی ناراحتی و یا شادی خود را تشخیص کنید.
5 ـ خودیاری و کمک گرفتن از گروه های حمایتی؛ درباره مشکل خود با دیگر افرادی که مشابه شما هستند صحبت کنید. در این گونه گروه های حمایتی سعی می شود با صحبت کردن با افراد و بررسی دقیق مشکل شان، شرایطی را که موجب ناراحتی و افسردگی آنان می شود شناسایی و موجب کاهش تاثیرات آن بر فرد را فراهم آورد.
6 ـ مراجعه به مشاور؛ اگر فردی از بودن شرایط و موقعیت خاصی دچار علائم آشکار افسردگی می شود، می تواند قبل از آنکه اوضاع وخیم تر شود، درباره مشکلش با یک مشاور و یا روانشناس صحبت کند.
چه کارهایی باید کرد؟
به مواردی که ممکن است ناشی از احساس غم، ناراحتی و حتی خشم باشد که بتواند موجب افسردگی در شما شود، خوب فکر کنید. برخی از این موارد عبارتند از؛ بی خوابی، بی اشتهایی، بدغذایی، استرس، غم و اندوه، سوگواری، مصرف سیگار، الکل و برخی داروها. سعی کنید تغییراتی در برنامه روزانه خود بدهید و عواملی که موجب سلامت و بهداشت روانی تان می شود (مثل تغذیه سالم، خواب کافی، ورزش و فعالیت بدنی) را جایگزین عوامل استرس آور و ملال انگیز (مثل انزواطلبی، مسئولیت پذیری بیش از اندازه و بی تحرکی) کنید. اجازه دهید اعضای خانواده و دوستان و آشنایان به شما کمک کنند
انواع افسردگی در زنان
زندگی پر از فراز و نشیب های روحی است و زمانی که چرخ زندگی در سرازیریبیفتد ، نشیب های روحی تداوم یافته ، عملکرد طبیعی فرد مختل میشود و امکان بروز یک بیماری جدی و رایج به نام"افسردگی" افزایش خواهد یافت...
زندگی پر از فراز و نشیب های روحی است و زمانی که چرخ زندگی در سرازیریبیفتد ، نشیب های روحی تداوم یافته ، عملکرد طبیعی فرد مختل میشود و امکان بروز یک بیماری جدی و رایج به نام"افسردگی" افزایش خواهد یافت . افسردگی، روح ، جسم ، ذهن و رفتار فرد را درگیر می کند. امکان بروز این بیماری هم درزنان وهم در مردانوجود دارد، اما بنا به دلایلی زنان دو برابر مردان به این بیماریمبتلامی شوند.
در کشور آمریکا در حدود 19 میلیون نفر ( 10/1 بزرگسالان ) مبتلا به افسردگی هستند . پژوهشگران نشان داده اند که شرایط بیولوژیکیو شیوهیزندگی، از عوامل روانی – اجتماعی علت ابتلای بیشتر زنان به این بیماریست . از این رو اشاره به دو نکته حائز اهمیت است:
1) هر فردی به دلیل خاص خود ، به این بیماری مبتلا می شود و حتی دو نفر از مبتلایان به دلایل مشابه ، دچار افسردگی نشده اند .
2) علائم افسردگی در بیشتر مواقع بروز می کند ، ولی زمانی که شخص،عزیزی را از دست می دهد، احساس اندوه، ناامیدی و کاهش توانایی های روزمره،علائمی عادی به نظر می رسند.
همانطور که ذکر شد ، زندگی مملو از فشارهای روانی ، کار زیادوخسته کننده ، بیکاری دراز مدت ، در گیری ها و مشکلات خانوادگی و مالی ، تحریک پذیری فرد را افزایش خواهد داد . از آنجا که میزان تحمل فرد محدود است ، تا نقطه ای خاص می تواند تحریک شده و تجربه های مطلوب را پشت سر بگذارد. اما زمانی که تحریک احساسات ادامه پیدا کند ،ممکن است فرد نتواند مانند روزها یا ماه های قبل زندگی کند و به کار و فعالیتادامه دهد ؛ لذا حالتی گذرا پدید خواهد آمد که گاه به یک بیماری جدید تبدیل خواهد شد .
انواع افسردگی و علائم آن
افسردگی دو نوع است ، یک قطبی و دو قطبی . در نوع دوم ( دو قطبی ) علاوه بر احساسغم واندوه ، با علائمی چون پرحرفی ، فعالیت زیاد و تحریک پذیری نیز رو به رو خواهیم بود . زنان کمتر از مردان به نوع دوم ( دو قطبی) افسردگی مبتلا می شوند . علائم افسردگی عبارتند از:
1) اندوه ، اضطراب ، احساس پوچی و بی ارزشی.
2) کاهش سطح هیجانات.
3) تحریک پذیری ، گریهیزیاد ، بی قراری.
4) احساس گناه ، ناامیدی ، منفی گرایی.
5) پُرخوابی ، کم خوابی و بیدار شدن زود هنگام.
6) اشتهای زیاد ، کاهش وزن ، پُرخوری ، کاهش اشتها.
7) کاهشتوان و انرژی فرد ، کم شدن احساسات.
8) تفکردر باره ی مرگ و حتی خودکشی.
9) دشواری در به یاد آوردن ، تمرکز پیدا کردن و تصمیم گرفتن.
10) علائم فیزیکی ماندگار که به درمان پاسخ نمی دهند ،مانند سردرد ، دردهای مزمن و اختلالات گوارشی.
بررسی علت های افسردگی
عوامل متعددی چون ارث ، محیط ، شخصیت فرد و اجتماع در بروز افسردگی دخالت دارند .
الف) ارث
امکان بروز افسردگی در فردی که سابقه ابتلایبه اینبیماری را در خانواده خود داشته ، زیاد است ( به ویژه نوع دو قطبی )با توجه به اینکه افرادی که سابقه ژنتیکی ندارند نیز ممکن است به این بیماری دچار شوند .
ب) محیط
عوامل ایجاد کننده ی فشار روانی در زندگی همه یما وجود دارد که از جمله ی آنهامی توان بهاز دست دادن عضوی از خانواده و دارایی ، اشکال در برقرار کردن ارتباطبا اطرافیان ، مشکلات مالی و تغییر چشمگیر در شیوه و سبک زندگیاشاره کرد که این هااز جمله عوامل مهم تلقی می شوند. به علاوه ، اعتیاد در3/1 مواردمنجر بهبیماری افسردگی خواهد شد .
ج) عامل های روانی – اجتماعی
یک انسان منفی باف ، از اعتماد به نفس پائینی برخوردار است و نمی تواند وقایع زندگی خود را در دست بگیرد . دیدگاه و نگرش منفی سبب می شود که اثر عوامل استرس زا بیشتر شده و تندرستی فرد به خطر بیفتد . پژوهشگران معتقدند که منفی بافی در کودکی شکل گرفتهو پرورش دختران به شیوه های سنتی سبب بروز این گونه تفکر و دیدگاه خواهد شد .
آنچه زنان درباره افسردگی باید بدانند:
تنوع عوامل موجود در زندگی یک زن نفش مهمی در بروز افسردگی ایفا می کند . عوامل خاصی مانند تولید مثل ، هورمون های ژنتیک و شخصیت ، عوامل بیولوژیکی و رنج هایی که زنان در زندگی خود متحمل می شوند قابل توجه اند . البته زنان بسیاری هستند که با این عوامل روبه رو شده اما هیچکدام از عوامل بیماری افسردگیدر آنها مشاهده نمی شود.
بلوغ و افسردگی
پیش از بلوغ ، دختران و پسرانکمتر دچار افسردگی می شوندواین نسبتدر سنین 11 تا 13 سالگی تغییر می کند . در سن 15 سالگی دختران دو برابر پسران به این بیماری مبتلا می شوند؛ البته در دوره بلوغ، نقش ها و انتظارهای فرد به طور چشمگیریتغییر پیدا می کند و فشار روانی ناشی از بلوغ ، شکل گیری هویت فرد ، تشکیل اندام های جنسی ، جدا شدن از خانواده واستقلال در تصمیم گیری ،پسران و دختران را درگیر می سازد . تغییرات هورمونی ، ذهنی و جسمی نیز فشار روانی خاص خود را ایجاد خواهد کردو به علت ظرافت های خاص دختران بیش از پسران علائم افسردگی ، اضطراب و اختلال های گوارشی را نشان می دهند.
دوره میانسالی و نقش روابط اجتماعی و محیط های شغلی
پژوهشگران معتقدند که علت بروز افسردگی در زنان ، آسیب پذیرتر بودن آنان نیست بلکه بیشتربستگی به فشاری دارد که با آن روبه رو می شوند . مسئولیت بیش از حد در محیط کار یا در منزل ، جدا شدن از همسر و به تنهایی مسئولیت پرورش فرزند یا فرزندان را به عهده گرفتن ، مراقبت از والدین یا فرزندان از جمله فشارهایی هستند که زنان را متأثر می سازد . کیفیت زندگی مشترک نیز تأثیر قابل توجهی بر ابتلا بهاینبیماری دارد . اگر زن وشوهر روابط دوستانه ، محکم و همراه با اعتماد دو جانبه نداشته باشند ، از زندگی مشترک خود احساس رضایت نمی کنند و در نتیجه میزان خطر ابتلا به افسردگی افزایش خواهد یافت.
دوره های تولید مثل
دوره های تولید مثل زنان مانند تخمک گذاری ، دوره قاعد گی ، دوره بعد از وضع حمل ، یائسگی و حتی عقیم شدن ، نوسان هایی را در روحیه و خُلق زنان ایجاد می کند و ممکن است در دوره های کوتاه مدت به بروز افسردگی منجر شود . بنا به نظر محققین ، هورمون ها بر مغز اثر گذاشته ، روحیه و احساسات فرد را تغییـر می دهد و رابط های شیمیایی مغز تحت تأثیر هورمون ها قرار می گیرند . بیشتر زنان در دوره قاعد گی با تغییرهای جسمی و رفتاری زیادی مواجه می شوند که گاه به صورت احساس افسردگی و تحریک پذیری بروز می کنند . این تغییرها پس از تخمک گذاری ایجاد شده و تا زمان شروع قاعد گی شدیدتر می شوند . تغییر روحیه ، پس از وضع حمل نیز به صورت گذرا بروز می کند . علاوه بر این ، دوره نگهداری از فرزند به دلیل دشواری ها و استرس های خاص خود می تواند خطر ابتلا به بیماری راافزایش دهد ، به ویژه در افرادی که سابقه ابتلا به دوره های کوتاه مدت افسردگی را ذکر می کنند .
نقش عوامل نژادی ، اجتماعی و فرهنگی
نژادهای مختلف از نظر ابتلا به افسردگی متفاوت اند . از نظر اجتماعی و فرهنگی ، زنانی که در دوره یکودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند ، بیش از سایرین به افسردگیمبتلا می شوند چنانچه این آزارها باعث تخریب اعتماد به نفس شدهو احساس پوچی در فرد ایجاد می کند . به علاوه احساس گناه ، سرزنش خویشتن و انزوای اجتماعی را نیز به دنبال دارد . پرورش یافتن در یک خانواده بی کفایت نیز از جمله عوامل مهم ابتلا به افسردگی در سالهای بعدی عمر به حساب می آید .
فقر و پائین بودن سطح زندگی نیز دستاوردهایی جز فشارهای روانی ، انزواطلبی ، عدم دستیابی به منابع جدید را به همراه نخواهد داشت . در بین افراد کم درآمد ناامیدی ، ناراحتی و نارضایتیبه ویژه کسانی که مورد حمایت اجتماعی قرار نگرفته اند ، رواج دارد .
سالخوردگی و افسردگی
در دوره یسالخوردگی ، زمانی که فرزندان یکی پس از دیگری خانه و خانواده را ترک می کنند، زن با یک خانه ی تهی مواجه خواهد شد . برخی از زنان که مستعد ابتلا بهبیماریافسردگی هستند، با از دست دادن هویت و هدف زندگی روبه رو می شوند . البته بسیاری از سالمندان از زندگی خود رضایت دارند و آنچه اهمیت دارد این است که نباید افسردگی را با واکنش های طبیعی ناشی از مشکلات اقتصادی ، جسمی و اجتماعی اشتباه کرد .
علائم افسردگی
1) شکایات مختلف جسمی و دردهای پراکنده
2) احساس خستگی دائم
3) سوء هاضمه و یبوست
4) اختلالات قاعدگی و جنسی
5) عدم احساس شادی و نشاط
6) لذت نبردن از زندگی
7) زودرنجی
8) از دست دادن توانایی انجام کارهای روزمره
9) کم خوابی و کم اشتهایی و گاهی برعکس
10) از دست دادن قدرت تصمیم گیری
11) احساس بی ارزشی و بی کفایتی
12) اشتغالات ذهنی دائمی درباره مرگ
13) اقدام به خودکشی
علل پیدایش افسردگی
? عوامل زیستی
? روانی اجتماعی
? زمینه ژنتیکی
? از دست دادن افراد مهم زندگی در دوران کودکی
? کم کاریغدهتیروئید
? طلاق
? مرگ همسر ، فرزندان یا نزدیکان
درمان افسردگی
با وجود همه دانستنی ها درباره افسردگی ، باید دانست که این بیماری قابل درمان است و حتی شدیدترین نوع آن نیز به درمان پاسخ خواهد داد . در واقع ، بخشی از ناامیدی ناشی ازافسردگی سبب می شود که فرد درمان پذیر بودن بیماری را باور نکند . لازم است که اطلاعات کافی درباره تأثیر مثبت راه های درمانی جدید در اختیار مبتلایان گذاشته شود تا درمان را زودتر شروع کنند .
اگر چه راه های درمانی متعدد هرگز نمی توانند در حد قابل توجهی ، توان فرد را برای مقابله با دشواری ها و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و ناملایمات افزایش دهند و به او کمک کنند که از زندگی خود لذت ببرند .
نخستینگام،آزمایش های تشخیصی وگام بعدی ارزیابی روانشناسی است . درمان دارویی رایج ترین شیوه درمانی است . درمان گیاهی ، روان درمانی نیز از جمله راه های درمانی هستند .
روشهای درمانی
درمان های رایج در افسردگی به دو گروه عمده تقسیم می شوند:
1) درمان های غیر داروییمانند: روان درمانی و رفتار درمانی
2) درمان های داروئی و جسمی از قبیل داروهای ضد افسردگی و الکتروشوک که بیمار در شرایط حاد ، باید حتماً در بیمارستان بستری شود .
در موارد خفیف یا واکنشی ، نیازی به تجویز دارو نیست و روان درمانی ، افزایش ارتباطات اجتماعی و حمایت اجتماعی کافی است . بیمار افسرده را باید تشویق کرد تا در زندگی نقطه امید و اتکا پیدا کند . مانند: اعتقادات مذهبی ، تشکیل خانواده و غیره؛ خانواده نیز باید از زدن برچسب تنبلی و سرکشی به بیمار جداً خودداری کنند .
خوشبختانه امروزه درمانهای داروئی بسیار مؤثر و کم عارضه ای برای درمان افسردگی وجود دارد ، البته تشخیص بیماری ، انتخاب نوع دارو و مدت درمان بر عهده پزشک معالج می باشد .
در طول مدت درمان ، بیمار و خانواده او باید همکاری کامل در مصرف دارو داشته و از قطع زود هنگام دارو خودداری نمایند .
باید دانست که داروهای ضد افسردگی ، اعتیادآور نیستند و عوارض چندانی نیز ندارند . مصرف به موقع دارو به مقدار لازم و مدت کافی ، می تواند بسیاری از بیماران را نجات دهد .
لازم به یادآوری است که داروهای ضد افسردگی باید به مدت طولانی ( چند ماهه ) و تحت نظر پزشک مصرف شوند تا اثرات مطلوب خود را نشان دهد .
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.