چگونه همیشه پرانرژی باشیم
مثبت اندیشی-قسمت سوم
یک توپ پرتاب کن بیسبال که درلیگ اصلی بازی می کرد یک بارباید در دمای هوای بالاتر ازسی و هشت درجه مسابقه می داد.دراثر تلاش آن روز بعد ازظهر،نیم کیلو وزن کم کرد در مرحله ای از بازی انرژی اش افت کرد .روش او باز گرداندن انرژی منحصر به فرد بود.او فقط این جمله را چندبار تکرار کرد:«اما آنانی که به خدا امید بسته اند نیروی تازه می یابند مانند عقاب اوج می گیرند،می دوند و خسته نمی شوند،راه می روند و ناتوان نمی گردند»
فرانک هیلر،همان توپ پرتاب کنی که این کار را تجربه کرده بود گفت که بلند تکرار کردن این جمله درمنطقه ی پرتاپ توپ واقعاً باعث تجدید نیروی او شده بود؛به طوری که توانسته بود مسابقه را به پایان ببرد و باز هم انرژی داشته باشد.او روش کارش را این طور توضیح داد:«من فکری را از ذهنم گذراندم که انرژی زیادی تولید می کرد.»
اینکه فکر کنیم چه احساسی داریم تأثیرآشکاری براحساس واقعی ما دارد.اگر ذهنتان به شما بگوید خسته هستید،مکانیسم بدن شما،اعصاب و عضلاتتان این واقعیت را می پذیرند اگر ذهن شما به طور جدی به موضوعی علاقمند باشد می توانید تا هر وقت که بخواهید به فعالیتی که به آن موضوع مربوط می شود ادامه دهید.مذهب از طریق افکارما عمل می کند.درواقع مذهب نظام انضباط فکری است.فراهم کردن اندیشه های مذهبی برای ذهن می تواند انرژی شما را افزایش دهد.به شما کمک کند تا با القای این فکر که ازحمایت کافی و منابع قدر ت برخوردار هستید فعالیت چشمگیری داشته باشید.
یکی از دوستانم درکانتیکات زندگی می کند.او که مردی فعال و سرشار از نیروی حیات و قدرت هست می گوید که مرتب به کلیسا می رود تا "باطری هایش را شارژ کند".تصورش از رفتن به کلیسا درست است.خداوند منبع انرژی است:او منبع انرژی در دنیا است،انرژی الکتریکی و انرژی معنوی!در واقع تمام صورت های انرژی از خالق یکتا سرچشمه می گیرند.کتابهای مقدس براین نکته تأکید می کنند:«او به خستگان نیرو می بخشد و به ضعیفان قدرت عطا می کند.»
ارتباط با خداوند در درون ما جریانی از همان نوعِ انرژی به وجود می آورد که جهان را دوباره می سازد و هرسال فصل بهار را تازه می کند.هنگامی که از طریق فرایندهای فکری مان در ارتباط معنوی با خداوند قرار می گیریم،انرژی الهی در درون شخصیت ما جریان پیدامی کند.وقتی ارتباط با انرژی الهی قطع می شود شخصیت فرد به تدریج از لحاظ جسمی،ذهنی و روحی تحلیل می رود.یک ساعت الکتریکی که به منبع انرژی متصل است از کار نمی ایستد و تا بی نهایت،زمان دقیق را نشان می دهد.آن را از برق بکشید،می بینید که از کار می افتد.چون ارتباطش را با نیرویی که درجهان جریان دارد از دست داده است.به طورکلی،این فرایند در تجربه ی انسانی نیز،البته به شکلی غیرمکانیکی،عمل می کند.
سال ها پیش دریک سخنرانی شرکت کردم،سخنران درحضور جمع بی شمار حاضران ادعا می کرد که در طی سی سال گذشته هرگزخسته نشده است.گفت که سی سال قبل تجربه ای معنوی داشته و با تسلیم نفس با نیروی الهی ارتباط برقرار کرده است.از آن زمان به بعد از قدرت کافی برای انجام تمام فعالیت هایش برخوردار شده و فعالیت های چشمگیری انجام داده است.او چنان به وضوح تعالیمش را شرح می داد که تمام افرادی که درآن اجتماع بزرگ حضور داشتند تحت تأثیر قرارگرفتند.
تجربه ی او برای من نشانه ی آشکاری از این واقعیت بود که در ضمیر خودآگاهمان می توانیم ازمنبعی از نیروی بی حد وحصراستفاده کنیم و هرگز دچار تحلیل رفتن انرژی نشویم.سال هاست که نظریات آن سخنران و افراد دیگر را مطالعه کرده و مورد آزمایش قرارداده ام.حالا براین باورم که اگر اصول مذهبی به طورعلمی مورد استفاده قراربگیرد می تواند جریانی مستمر ازانرژی را در ذهن و بدن انسان به وجود بیاورد.
نتایج بررسی های مرا پزشک مشهوری نیزکه با هم وضعیت دوست مشترکی را مورد مشاهده قرارداده بودیم تأیید کرد.این مرد که مسئولیت های اجتماعی سنگینی برعهده داشت بی وقفه از صبح تا شب کار می کرد اما به نظر می رسید که همیشه می تواند مسئولیت های جدیدی را برعهده بگیرد.او می دانست چطورکارش را به راحتی و به طورمؤثرانجام بدهد.
به آن پزشک گفتم که امیدوارم این مرد با چنان شدت زیادی کارنکند که باعث درهم ریختگی عصبی او بشود.سرش را تکان داد و گفت:«من که دکترش هستم فکرنمی کنم او درمعرض خطر از پا درآمدن باشد.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:36 عصر )
عصبانیت و بی قراری را رها کنید
مثبت اندیشی-قسمت ششم
بسیاری از افراد انرژی و قدرتشان را با عصبانیت و بی قراری هدرمی دهند و درنتیجه زندگی را به خودشان سخت می کنند.
آیا شما هم عصبانی می شوید و بی قرار هستید؟اگراین طوراست در این مقاله وضعیت خودتان را به خوبی خواهید دید.کلمه ی عصبانیت به معنی جوشیدن،منفجرشدن،بخارشدن،آزرده شدن،پریشان شدن و برآشفته شدن است.کلمه ی بی قراری هم به خودی خود کاملاًگویاست و ما را به یاد کودک مریضی دردل شب می اندازد که ناله و زاری می کند و گریه هایش هرگز قطع نمی شود.با اینکه بی قراری کلمه ای بچه گانه است اما واکنش عاطفی بسیاری از افراد بزرگسال را به خوبی توصیف می کند.
اگر قراراست برای خوب زندگی کردن انرژی کافی داشته باشیم باید دست ازعصبانیت و بی قراری برداریم و آرامش پیدا کنیم.چطورمی توانیم این کار را انجام بدهیم؟
اولین قدم این است که سرعت یا حداقل شتاب خود را کاهش بدهیم.
متأسفانه تشخیص نمی دهیم که امروزه زندگی ما تا چه حد شتاب پیدا کرده و با چه سرعتی خودمان را به جلو می رانیم.بسیاری از افراد دراثر این سرعت سلامت جسمی خود را به خطر می اندازند و بدتر از آن اینکه ذهن و روحشان را نیز متلاشی می کنند.ممکن است فردی از لحاظ جسمی زندگی آرامی داشته باشد اما از لحاظ عاطفی زندگی پرشتابی داشته باشد.از این نظر حتی کسی که دچارمعلولیت شده ممکن است زندگی پرشتابی داشته باشد.سرعت زندگی را ماهیت افکارما تعیین می کند.وقتی ذهن ما با آشفتگی از یک نگرش به نگرش دیگر می پرد،تب آلود می شود،درنتیجه شخص بد اخلاق و کم حوصله می شود.اگر می خواهید ازتأثیر مخرب تحریکات و هیجانات زندگی امروزی دائماً درعذاب نباشید باید شتاب زندگی تان را کاهش دهید .تحریک پذیری بیش ازحد دربدن ما سم تولید می کند و موجب بیماری عاطفی می شود.خستگی نوعی احساس سرخوردگی به وجود می آورد.به طوری که ما به خاطر همه چیز ازمشکلات خصوصیمان گرفته تا وضعیت کشور و حتی تمام دنیا عصبانی می شویم و بی قراری می کنیم.ازشما می پرسم،وقتی این آشفتگی عاطفی تا این حد برجسم ما اثرمی گذارد پس تأثیرآن برآن جوهر درونی شخصیت ما که به آن روح می گوییم چه خواهد بود ؟اگرشتاب زندگی ما به همین ترتیب افزایش پیدا کند،غیرممکن است به آرامش روحی برسیم .
از لحاظی نسل ما نسل بدبختی است .به خصوص درشهرهای بزرگ به دلیل اثر منفی فشارعصبی،هیجان مصنوعی و سر وصدا بدبختی بیشتری به چشم می خورد.اما این بیماری به مناطق روستایی هم منتقل می شود زیرا امواج هوا فشارعصبی را انتقال می دهد.
خانمی که سن و سالی از او گذشته بود در این باره نکته ای گفت که برایم بسیار جالب بود او گفت:«این روزها مردم روز به روز زندگی می کنند.»این اظهارنظرگویای فشار،مسئولیت ها و تنش های زندگی روزمره است.
آدم از خودش می پرسد شاید نسل جدید چنان به فشار عصبی خو گرفته باشد که در نبود آن احساس ناراحتی کنند.آنها با سکوت عمیق جنگل ها و دره ها که برای اجداد ماآشکار بود،کاملاًغریبه هستند سرعت زندگی آنها چنان زیاد است که دربسیاری از موارد نمی توانند از منابع سکوت و آرامش که این دنیا به آنها تقدیم می کند استفاده کنند.
دربعد ازظهر یک روز تابستان من و همسرم برای قدم زدن به جنگل رفتیم .این جنگل درمنطقه ی زیبایی به نام دریاچه ی موهانک و دریکی از زیباترین پارک های طبیعی واقع شده و هفت هزار و پانصد هکتار دامنه ی کوه بکر و دست نخورده را دربرمی گیرد.درمیان آن جنگل دریاچه ای مثل جواهرمی درخشد.هزاران سال پیش بالا آمدگی زمین این صخره های کاملاًعمودی را به وجود آورده است.شما ازجنگل بیرون می آیید وبرروی بلندی با شکوهی قرارمی گیرید وبه دره های پهناوری که درمیان تپه هاآرمیده اند چشم می دوزید.دره هایی که به قدمت خورشید هستند.این جنگل ها،کوه ها ودره ها منظره ای را به وجود می آورند که مسلماً می تواند گوشه ی دنجی برای فرارکردن ازآشفتگی این دنیا باشد.
درآن بعد ازظهربا همسرم در زیررگبار بهاری و آفتاب قدم می زدیم.حسابی خیس شده بودیم واین موضوع داشت ما را کمی نگران می کرد.چون اتوی لباس هایمان خراب شده بود.بعد به همدیگرگفتیم که هیچ آدمی تاکنون به خاطر خیس شدن از باران پاک ،صدمه ندیده است.گفتیم وقتی قطرات باران به صورت آدم برخورد می کند احساس خنکی وتازگی به آدم می دهد ودیگراینکه همیشه می توان زیرآفتاب نشست و خود را خشک کرد.درزیر درختان قدم زدیم و صحبت کردیم وبعد ساکت شدیم.
داشتیم عمیقاً به سکوت طبیعت گوش می کردیم.جنگل هیچ وقت به معنی دقیق کلمه ساکت نیست.همیشه فعالیت عظیمی درآن جریان دارد اما با وجود گستردگی عملکردش هرگزصدای گوش خراشی تولید نمی کند.
صداهای طبیعت آرام وآهنگین هستند.
درآن بعد ازظهرزیبا طبیعت سکوت آرامش بخشش را برسر ما گسترده بودو واقعاًاحساس می کردیم که فشارعصبی دارد از وجودمان خارج می شود.
درست همان وقت که افسون جنگل داشت برما اثر می کرد صدای ضعیف چیزی که مردم به آن موسیقی می گویند به گوش ما رسید.
موسیقی پرسروصدا وعصبی کننده ای بود.بلافاصله سه جوان از درون جنگل بیرون آمدند.نفر آخر داشت رادیوی قابل ِحملی را به زور با خودش می آورد.آن سه جوان شهری برای قدم زدن به جنگل آمده بودند ومتأسفانه سروصدای شهررا هم با خودشان آورده بودند.وقتی ایستادند و با هم صحبت کردیم معلوم شد که جوان های خوبی هستند .به نظرم رسید که از آنها بخواهم صدای آن وسیله را قطع کنند وبه موسیقی جنگل گوش دهند اما احساس کردم کارمن نیست به آنها آموزش بدهم و عاقبت به راه خودشان رفتند.
با همسرم درباره ی ضرری که آن جوان ها به خودشان می زنند صحبت کردیم.ازخودمان پرسیدیم چطورمی توانند ازمیان این همه آرامش عبورکنند وبه موسیقی جنگل که به اندازه ی خود دنیا قدمت دارد گوش ندهند.آهنگی که انسان هرگزنتوانسته است مانند آن را بسازد؛آواز باد در میان درختان ،نغمه ی دلنشین پرندگان که با تمام وجود آواز می خوانند و موسیقی تمام آسمان ها.
هنوز اینها را می توان درخارج از شهر ،درجنگل ها و دشت ها ،در دره ها،در کوهستان های با شکوه و درجایی که امواج اقیانوس به ساحل های شنی نرم می خورند پیدا کرد.باید خودمان را ازقدرت شفا دهنده ی طبیعت محروم نکنیم.اگرانتظار داریم از برکت آرامش درزندگی مان برخوردار شویم باید به طوردائم خودمان را به سکوت مقید کنیم.یک روز پاییزی من و همسرم عازم ماساچوست بودیم تا پسرمان را در دانشگاه محل تحصیلش ببینیم.به او گفتیم که ساعت یازده صبح می رسیم و ازاین همه وقت شناسی احساس غرور می کردیم.اما چون کمی ازبرنامه عقب افتاده بودیم با سرعت وحشتناکی در میان مناظرزیبای پاییزی رانندگی می کردیم .همسرم گفت :«نورمن ،دامنه ی آن تپه ی زیبارا دیدی؟
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:36 عصر )
چقدر به خود ایمان داری؟
در کمال آرامش - با صراحت و صداقت لازم و شتابناک جواب دهید. یعنی با عقلتان جواب ندهید، خیلی فوری و با احساستان جواب دهید!
1- دلت میخواهد دیگران تو را تشویق کنند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
2- فکر میکنی شغل تو بیش از حد سخت و توانفرسا است؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
3- آیا دربارهی آیندهات احساس نگرانی میکنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
4- فکر میکنی بسیاری از مردم تو را دوست دارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
5- احساس میکنی که انرژی و ابتکار عمل کمتری از دیگران داری؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
6- فکر میکنی که تمامی امیال و افکار تو طبیعی و عادی هستند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
7- آیا از این که مورد تمسخر واقع بشی میترسی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
8- آیا فکر میکنی دیگران از تو زیباترند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
9- آیا از سخنرانی در مقابل دیگران میترسی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
10- فکر میکنی غالب کارهایی را که به آنها میپردازی نتایج اشتباهی دارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
11- تا حال از خودت پرسیدی که کاش میتوانستی با دیگران به گونهای دلپذیر صحبت کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
12- آیا تاکنون به این مسأله فکر کردی که ای کاش اعتماد به نفس بیشتری داشتی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
13- آیا فکر میکنی که بیش از حد متواضع و فروتن هستی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
14- آیا خود را آدم مغروری میدانی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
15- تاکنون به این موضوع فکر کردی که چگونه میتوانی اطمینان بیشتر مردم را جذب کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
16- فکر میکنی بیشتر اطرافیانت نظر مساعدی راجع به تو ندارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
17- آیا فکر میکنی کسی را نداری تا بتوانی با او دردل کنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
18- آیا تصور میکنی که اطرافیانت بیش از حد از تو انتظار دارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
19- فکر میکنی که دوستان و اطرافیانت توجه کافی به دستاوردهای تو ندارند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
20- آیا به سادگی شرمنده و خجالت زده میشوی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
21- آیا احساس میکنی که اکثر مردم تو را درک نمیکنند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
22- آیا در پیرامون خود غالباً احساس امنیت نمیکنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
23- آیا غالباً بدون دلیل احساس نگرانی میکنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
24- آیا وقتی وارد اتاقی میشوی که جمعی در آن هستند احساس ناراحتی میکنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
25- آیا فکر میکنی که مردم پشت تو حرف میزنند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
26- آیا معمولاً احساس آرامش نمیکنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
27- فکر میکنی که دیگران هر چیزی را بهتر و آسانتر از تو درک میکنند؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
28- آیا غالباً فکر میکنی حادثهی ناگواری برای تو در پیش است؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
29- آیا غالباً در مورد نحوهی رفتار دیگران نسبت به خودت فکر میکنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
30- آیا گاهی با خود میاندیشی که ای کاش اجتماعیتر و خونگرمتر بودی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
31- آیا فقط در بحثهایی شرکت میکنی که از صحت گفتههای خود اطمینان داشته باشی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
32- آیا دربارهی آنچه که جامعه از تو انتظار دارد فکر میکنی؟
هرگز، به ندرت، گاهی، غالباً، خیلی زیاد
ارزیابی
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:36 عصر )
انرژی مثبت
هرچیزی برای اینکه بتواند بقاء داشته باشد و به زندگی ادامه دهد به انرژی نیاز دارد. این قانون شامل رفتار و کردار ما هم میشود. البته انرژیها همیشه باعث بقاء نمیشوند و بعضی از آنها بازدارنده هستند و مانند ترمز اتومبیل عمل میکنند.
اگر به کارهایمان انرژی مثبت دهیم به آنها سوخت رساندهایم و موجب ادامه حرکت آنها میشویم، اما اگر به اعمال خود انرژی منفی رسانیم مانند همان ترمز اتومبیل عمل کردهایم و باعث توقف رفتار مورد نظر خواهیم شد. انرژی مثبت و منفی را دیگران هم میتوانند به ما بدهند، برخلاف بنزین که هیچکس حاضر نیست کارت سوختش را به کسی قرض یا هدیه بدهد، رفتار، کلام و عکسالعملهای دیگران مانند نقل و نبات به ما انرژی مثبت و منفی اهدا میکنند.
ما در طول روز انرژیهای مثبت و منفی زیادی را از دیگران در قالب تشویق، انتقاد، توصیه، مشورت، تجربه یا درد دل دریافت میکنیم یا به خود و دیگران هدیه میدهیم، غافل از اینکه انرژیهای منفی که عمداً یا سهواً در لابهلای این پیشنهادات و مشاورهها وجود دارد، بین ما و اهدافمان فاصله میاندازد و سرعت حرکت ما را کم و کمتر میکند.
وقتی که به صحت رفتار یا هدف خود ایمان داریم و با قدرت تمام به آن میپردازیم و هر زمان در حال توسعه و ارتقای آن هستیم یا حتی از جانب دیگران مورد تشویق، تمجید و حمایت قرار میگیریم، انرژیهای مثبت بسیاری دریافت کردهایم که قدرت و سرعت ما را در پیشبرد هرچه بهتر آن رفتار یا هدف بیشتر و بیشتر خواهد کرد، اما اگر در انجام کارها یا رفتار خود شک و تردید راه دهیم، تحت تاثیر افکار بازدارنده افراد منفی گرا و سواستفاده گر قرار بگیریم یا کار و رفتار خود را تقویت نکنیم و به آن نپردازیم، فکر نکنیم و خشنود نباشیم، با حجم زیادی از انرژیهای منفی روبهرو شدهایم که با قدرت تمام ما را از پا در میآورند. اگر به برنامه، اهداف و رفتارهایی که انجام میدهیم فکر نکنیم و در مورد آنها بیاعتنا شویم و از جانب اطرافیان تشویق و ترغیب نگردیم، به این معنی است که سوخت رسانی به آنها را قطع کردهایم و موجب از بین رفتنشان شدهایم.
بله به همین راحتی میشود یک فکر، برنامه یا رفتار خوب را کنار گذاشت و از سر بیرون کرد. البته این راهکار بسیار خوبی است و ما باید برای از بین بردن رفتار و عادتهای اشتباه خود از آن استفاده کنیم. دقت کنید، فقط و فقط رفتار و عادتهای ناپسند.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:36 عصر )
7 تکنیک کارآمد برای ارتقای اعتماد به نفس
زمانیکه پا به عرصه این دنیا می گذاریم، با اعتماد به نفس / عزت نفس کامل وارد جهان می شوید. یک نوزاد آنقدر اعتماد بنفس / عزت نفس دارد که کافیست با قدری گریه کردن به هر چیزی که می خواهد برسد: غذا، عوض کردن پوشک، ناز و نوازش، ارتباط برقرار کردن، آرامش، در آغوش کشیدن و غیره. اگر نیازهای کودک فوراً برآورده و احساسات کودک بدون هیچ قید و شرطی پذیرفته شود، وی رشد کرده و پیشرفت می کند. اما اگر نیازهای اولیه آنها برای بقای فیزکی و احساسی به صورت ناپیوسته و ضعیف برآورده گردد، اعتماد بنفس / عزت نفس کودک به مرور زمان کاهش پیدا میکند. اگر شرایط فوق کماکان به قوت خود باقی بماند، کودک به مرور زمان احساس می کند به اندازه کافی خوب نیست که دیگران برای او اهمیت قائل نمی شوند. بزرگسالانی که شرایط فوق را در زمان کودکی تجربه کرده اند باید یک بازنگری کلی نسبت به خود داشته و مجدداً اصول اعتماد بنفس / عزت نفس را در خود پایه گذاری نمایند.
1- از خودتان سوال کنید: "بدترین نتیجه چیست؟" بیش از اندازه مسائل را در ذهن خود پر اهمیت جلوه ندهید، پیش از اینکه اتفاقی بیفتد، نگران خوب یا بد شدن آن نباشید. میزان انرژی انسانها نامحدود است، بنابراین سعی کنید از آن در جهت بنا کردن روابط موفق، ارتقای شغلی، و رسیدن به اهدفتان کمک بگیرید نه در راه تلف کردن این انرژی آن هم برای نگرانی حول محور اتفاق هایی که هنوز به وقوع نپیوسته اند. زمانی دست بعمل بزنید که قدرت کنترل بر روی مسائل را داشته باشید. تا جایی که می توانید از انرژی خود در راه صحیح استفاده کنید.
2- خودتان را از شر نق زدن و صداهای منفی درونی خلاص کنید. این صداهای منفی و منتقد درونی جلوی هرگونه پیشرفتی را می گیرند. برای رهایی از این صداها می توانید در ذهن خود یک کلید کنترل صدا خلق کنید و هر گاه احساس کردید که تن این صداها در حال بالا رفتن است، پیچ کنترل صدا را بچرخانید تا دیگر اثری از آن باقی نماند؛ یا می توانید گوینده ی این صداها را شخصیت های کارتونی در نظر بگیرید. فکر می کنید اگر دانل داک یا میکی موس از شما انتقاد کنند، باید آنها را جدی بگیرید؟ هدف این است که به هر حال به طریقی بتوانید خودتان را از این صداها رهایی بخشید. اگر دائماً صداهایی که در سرتان وجود دارد در حال انتقاد کردن باشند، فلج می شوید و هیچ کاری نمی توانید انجام دهید. از سوی دیگر اگر صداهای افراد مضحکی را بشنوید که در حال انتقاد از شما هستند، به آنها ریشخند زده و به راهتان ادامه می دهید.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:36 عصر )
اصول تفکر سیستمی
فکر سیستمی ، بسیار کاربردی بوده و نگرش انسان را نسبت به موضوعات تغییر می دهد . این تغییر نگرش و زاویه دید باعث می شود که نتایج متفاوت تری را به دست آوریم .
تفکر سیستمی یعنی دیدن موضوعات در غالب یک سیستم ...
به طور خلاصه سیستم به مجموعه ای از جزء هایی گفته می شود که با تعامل یکدیگر یک کل را بوجود می آورند . و کل بدون هر جزء ناقص است . هر سیستم شامل ورودی ، خروجی ، پردازش و بازخورد می باشد .
در آینده بیشتر درباره این مطلب صحبت خواهم کرد .
اما مقاله :
تفکر ترکیبی :
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:35 عصر )
مدیریت استرس
فرهنگ سازمانی، مسائل مختلفی برای افراد گوناگون به همراه آورده است. مهمترین مسئله همان موضوعی است که ما تحت عنوان «استرس» میشناسیم. درواقع، واژه استرس به اندازه واژههایی همچون سیدی، غذاهای آماده و تلفن همراه رایج شده است. البته برای آنانی که در کنترل مسائل روزمره خود دچار مشکل جدی هستند، واژه استرس مفهومی فراتر از معنای معمول دارد. از نظر آنها استرس یعنی «درد».
علائم رفتاری و جسمانی استرس
sفشار باعث انگیزش، تحریک و نیرومندی میشود اما هنگامیکه فشار فراتر از توانایی فرد باشد، او را دچار استرس میکند. وقتی علائم رفتاری مندرج در جدول زیر نمایان میشوند، فرد در مرز فشار و استرس قرار گرفته است.
شناسایی ریشههای استرس در کار
وقتی فردی متوجه میشود که به خوبی از عهده فشارهای روزمره برنمیآید، گام بعدی در فرآیند شناخت ریشهها و منابع استرس در کار برداشته شده است. وقتی این کار انجام شد، آنگاه میتوان یک طرح اقدام تدوین کرد تا فرد آثار مخرب این فشار را کاهش داده یا حتی از میان ببرد. جدول دوم مؤید فشارهای روزمره است که افراد را هنگام کار آزار میدهد. البته باید مشکلات مهمی دیگری را نیز به موارد ذکر شده افزود مانند نحوه کنار آمدن با اخراج یا نحوه تطابق با فرهنگ سازمانی.
استرس فردی: کنترل فشارهای روزمره
مدیریت زمان. از میان تمامی فشارهایی که مدیران تحمل میکنند، استرسآورترین آنها عدم مدیریت زمان است. اتلافکنندگان زمان در طبقهبندیهای گوناگونی قرار میگیرند و درنتیجه حل این مشکل را نیازمند راههای مختلفی میکنند.
پشتگوشاندازها
افرادی که در این طبقه قرار میگیرند، به جای عمل کردن ترجیح میدهند بیشتر فکر کنند. پشتگوش انداختن ریشه در بیحوصلگی، عدم اعتماد و بیمیلی به کار دارد. این افراد میتوانند با پیروی از نکات زیر، زمان خود را به شکل بهتری مدیریت نمایند:
• تقسیم وظایف مهم به چند وظیفه کوچک
• تهیه فهرستی از تمامی کارهایی که باید در مدت زمانی کوتاه (مثلاً تا هفته آینده) یا در بلندمدت انجام دهید.
• وقتی زمان کاری خود را برنامهریزی میکنید، تلاش کنید میان کارهای عادی و کارهایی که جذابیت بیشتری دارند، توازن برقرار سازید.
• بپذیرید که خطر اجتنابناپذیر است و هرگز هیچ تصمیمی بر مبنای اطلاعات کامل اتخاذ نمیشود.
کسانی که میل چندانی به واگذاری مسئولیتها ندارند
افرادی که در این گروه قرار میگیرند، زمان قابل توجهی را برای انجام دادن کارهایی تلف میکنند که دیگران به شکلی اثربخشتر و با صرف زمان کمتری انجام میدهند. آنها باید موارد زیر را در نظر بگیرند:
• واگذاری به معنای سلب مسئولیت نیست.
• همیشه زمانی را به تشریح دقیق آنچه مورد نیاز است اختصاص دهید.
کسانی که مسئولیتهای خود را به شکلی ضعیف واگذار میکنند، افرادی هستند که در برقراری ارتباط نیز ضعیفند. به همین دلیل است که آنها از دیدن تلاشهای دیگران دچار سرخوردگی میشوند.
• وقتی مسئولیتی واگذار شد، فرد باید به دقت آن را انجام دهد.
• از انجام کارهای غیرضرور که در جهت تحقق اهدافتان نیست یا دیگران میتوانند انجام دهند اجتناب نمایید. یاد بگیرید که به شکلی مؤدبانه «نه» بگویید.
افراد نامنظم
افرادی که در این طبقه قرار میگیرند معمولاً کسانی هستند که حجم زیادی کاغذ و کارهای انجام نشده، روی میزشان دیده میشود. افراد نامنظم غالباً در جلسات دیر حاضر شده یا اصلاً در آنها شرکت نمیکنند. این افراد فکر میکنند که مشکلات آنها بیشتر ناشی از حجم زیاد کار است نه بر اثر عدم سازماندهی منظم امور.
آنها باید:
• قبل از عمل کردن، به خوبی برنامهریزی نمایند
• در آغاز هر روز، فهرستی از آنچه باید انجام دهند تهیه و هر روز بعدازظهر آن را مرور کنند.
• کاری را انتخاب کرده و آنها را به اتمام برسانند.
• قبل از تلفن زدن خوب فکر کنند و فهرستی از تمامی اطلاعاتی که قصد دارند از طریق آن تلفن به دست آورند، تهیه نمایند.
• مدت انجام دادن هر کاری را برای خود مشخص کنند.
• وقتی جلسهای میگذارند، زمان دقیق شروع و خاتمه آن را مشخص کنند.
قارچها
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:35 عصر )
خودباوری زمینه خودیاروی است
طلیعه
هر گاه از افراد اندیشمند، مخترع و حتی یک کارگر موفق سؤال شود که چگونه به این مدارج رسیدید، پاسخ همواره یک چیز و آن باور خویشتن است. عوامل متعددی در ایجاد این حالت در نهاد آدمی مؤثرند. انسانی که خودباور نشده است، همه چیز و همه کس را مقصر میداند و خویش را مبّرا و مظلوم. اکنون چهل نکته در خصوص خودباوری زمینه خودیاوری است، بیان میکنیم:
1
معرفت از ابواب بزرگ الاهی است که از خویشتن، پیرامون، فراسو و ابعاد نادیدنی در آن صحبت میشود و معرفت خویش را به اَنفَعُ المَعارف1 تعبیر کردهاند. ظریفی میگفت: از مواردی که بعضی افراد ژرف کاو و اندیشهورز گاهی ناخودآگاه بیان میکنند، این است که شما سخن مرا درک نمیکنی. گاهی فرد زاویهای از ژرفنگری دارد که دست یافتن به آن، بسیار مشکل است.
2
مساحت فکر یک فرد، گاهی به حدی در افق، عمق، عرض و طول رشد یافته که گاه سخنان او را کامل درک نمیکنند. معمولاً تکه کلامهای افراد باورمند و روشمند اینهاست: مرا درک نمیکنی؛ مقصود من این نیست؛ بسیار سطحی است؛ مقوله چند لایهای است و... .
3
چگونه به این ساحتها قدم بگذاریم و ما نیز از این مساحتهای کوچک، به ساحتهای عمیق و دقیق برسیم. بودا میگوید:2 ای انسان! خود، پناه خویشتن باش؛ یعنی در این عالم شدن را باید از خود آغاز کنی و هر چه شناخت تو به خویشتن خویش بیشتر شود، خود بهتر میتوانی پناهگاه علمی، مَأمِن روحی، آسایش روانی، آرامش درونی و شادی جاودانه را برای خویش رقم بزنی.
4
وقتی از حکیم متألهی پرسیدند: چگونه به دو درجه سنگین دانش زاینده و درون زلال دست یافتی؟
فرمود: به دو چیز به این دو رسیدم؛
یکی غنیمت شماری لحظهها و فرصتها برای گرفتن، شدن و بالندگی و دیگری نگهبان دل خود بودن.
باور داشتم که این دو دریچه، مرا به سعادت دو جهان خواهند رساند.
5
باور خویشتن، آدمی را به خدای نزدیکتر میکند؛ زیرا از نعمتها و مواهبی که خداوند در درون ما به ودیعه نهاده، بهتر استفاده میکنیم و این یعنی سپاس در برابر نعمتهای معبود. دانشمندان عقیده دارند که آدمی به هر اندازه نیز مدارج علمی، تحقیقاتی، کشفیات و ابتکارات را در طول عمر خویش تجربه کند، باز هم در دم مرگ، تنها حدود 3تا6 درصد از توانمندیهای خود را از قوه به فعل در آورده است و حدود 94تا97 درصد از ظرفیتهایی را دست نخورده به عالم دیگر میبرد.
6
تحقیق در زندگی انسانهای جاویدانی که خویش را باور کردند و یاور خویشتن گردیدند، مانند انیشتین، لئونارد داوینچی، ادیسون، موتزارت(موتسارت)، گوگن و... ثابت میکند که اینان نیز بین 4تا6 درصد از استعدادهای خویش را به کار بستهاند.
7
عدم باور به توانمندی، نوعی حصار چینی و غصهگزینی است و این حصار، بسیار خطرناک است؛ حصاری است که شما را از موفقیت جدا میکند؛ زیرا
موفقیت = باورمندی + حرکت3
8
فراموش نکنیم که عمر کوتاه است، دنیا فرصت است و هر کس دنیای خود را دارد تا فرصتهایش را معنا دهد، زنده کند، بجوید و اجازه ندهد فرصتهایش را غفلتها از بین ببرند. شاید جالب باشد که بدانید محوریت استعداد، هوش و توان ذهنی، همیشه اولویت غالب نیستند. بسیاری از افراد موفق، پشتکار مدارها بودهاند و نه با استعدادها؛ به شرطی که اسیر چرخه تمام نشدنی منفیبافی و تسلیم نشوند.
9
آیا قصه سفیدبرفی و هفت کوتوله را مطالعه کردهاید؟4 مطلب زیر را بخوانید هم نکته قصه و هم تحلیل در آن نهفته است.
اولاً این قصه را وقتی والت دیسنی به فیلم تبدیل کرد، از موفقیت عجیبی برخوردار شد؛ حتی در مین شکاکیون و مشکلپسندان.
با این که این فیلم برای بچهها ساخته شده بود، اما بزرگسالان تمام سالنهای سینما را اشغال میکردند؛ زیرا حکایت آن از افسانههای قدیم ایرانیان، هندوستان و مصر گرفته شده بود و بر روی این حقیقت پایهگذاری شده بود که افکار منفی را باید گسیخت؛ خواه از درون ما باشند یا از محیط پیرامون.
10
سفید برفی، شاهزاده خانم کوچولو، زن بابای بدجنسی داشت که به او حسادت میکرد. این شخصیت در داستانهای دیگر هم ظاهر میشود و زن باباهایی وجود دارند که از مادر نیز بیشتر دوستدار فرزند خوانده میشوند؛ اما تقریباً همه ما نیز زنبابایی از نوع ظالم آن در درون خویشتن داریم. برای ما زنبابای ظالم، همان طرز فکر منفی است که ما در شعور باطن خود شکل دادهایم و همان گونه که زن بابای بدجنس از روی حسادت، فرزند خوانده خود را لباس ژنده میپوشاند و در محرومیت نگاه میدارد، تمام افکار منفی و ستمگرانه روی ما همان اثر را به جای میگذارد.
11
جالب است بدانیم که وقتی یک فکر منفی شکل میگیرد، به سرعت در چهره ما نقاشی میشود؛ یعنی همان گونه که در چشمان افراد میتوان آیات صداقت کلام یا شیطنت را به وضوح مشاهده کرد، یک فکر منفی نیز به سرعت چهره، روان و روح ما را در بر میگیرد، فراگیر میشود و بر جسم ما اثر میگذارد.
12
یک فکر منفی، عاقبت تبدیل به یک ذهنیت میشود و سپس بدبینی را شدت میبخشد و حرکت، استواری و امید را مختل میکند و آدمی اسیر ذهنیتهای متواتر و مخرب میشود و اگر به این وضع عادت کند، از حرکت باز میماند و برکت را نخواهد چشید.
13
همان گونه که نامادری سفید برفی هر روز از آینهای مخصوص درباره بهتر بودن خویش یا سفیدبرفی میپرسد و آینه پاسخ میدهد تا سفید برفی زنده است، از تو بهتر است و او تصمیم میگیرد سفید برفی را در اعماق تاریکیهای جنگل رها کند و از بین ببرد تا پس از حذف او، خودش بهترین باشد، افکار منفی نیز گاهی ما را به اعماق جنگلهای از خود بیگانگی و بدبختی میکشانند و دریچههای توهم را به روی ما میگشایند و احساس یأس،، نومیدی و ناتوانی را القا میکنند؛ ولی باید مقاوم بود و خویش را باور کرد تا خویشتن را یاوری نمود و آنگاه به داوری نشست که کدام بهتر است؛ نومیدی یا امید و خودباوری یا از خود بیگانگی.
14
بالاخره سفیدبرفی را حیوانات مهربان جنگل - خرگوشها، گوزنها، پرندگان و سنجابها - در بر میگیرند و او داستانش را باز میگوید و آنها او را یاری میکنند و به کلبهای میبرند. این مهرورزان جنگلی، نمادهای پیرامون یاری کننده و همچنین الهامات قلبی و محرکهای درونی ما هستند که همیشه آمادهاند به کمک ما بیایند تاما را از اعماق جنگلهای یأس، وهم و ناباوری برهانند و به کلبه آرامش، امید و حرکت رهنمون کنند.
15
در کلبهای که او را میبرند، کلبه هفت آدم کوچولو وجود دارد و سفیدبرفی به همراه حیوانات، کلبه آشفته را مرتب و منظم میکنند تا این که هفت کوتوله میآیند و از او تشکر میکنند و به او قول کمک میدهند.
اولاً هفت، نماد عدد مقدسی است وشاید دور و بر ما از این هفتهای مقدس زیاد باشد که به صورت یک نماد آمده است؛ مثل هفت آسمان، هفت شهر عشق، هفت الفبای محبت و... که در اشعار و نثرهای عرفا و حتی قرآن کریم آمده است.
ثانیاً هفت کوتوله، مظهر نیروهای پشتیبانی هستند که همیشه گرداگرد ما هستند و بسیاری از ما، این نیروها را یا نمیبینیم یا میبینیم و باور نمیکنیم یا میدانیم هستند و تشخیص نمیدهیم یا ساده میانگاریم.
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:35 عصر )
مهارتهای غلبه بر تنبلی
شاید شما هم از آن دسته آدم هایی باشید که هر ازگاهی بدتان نیاید که بتوانید چند کیلو حوصله از مغازه ای بخرید تا بتوانید کاری را که مدتها است قصد انجام آن را دارید و هر روز به تعویق می اندازید بالاخره انجام داده و به اتمام برسانید. ولی بدانید که حوصله در دکان هیچ عطاری پیدا نمی شود و در واقع شما دچار عارضه تنبلی شده اید!
شاید برای انجام کاری خاص با شور و انرژی زیای مشغول به کار شوید و به انجام برسانید و برعکس کار دیگری را با آنکه به نظرتان خیلی مهم است به تعویق بیاندازید. یا گاهی این اتفاق در زمان های خاصی برای شما روی دهد. پس بهتر است به علل تنبلی خود توجه و آن را برطرف کنید تا به یک فرد موفق و کارآمد تبدیل شوید.
علل تنبلی
ذهنیت اشخاص و افکار و طرز تلقی آنها درباره مفهوم، یکی از علل عمده تنبلی است. از این مجال به طور اختصار به چند مورد از علل تنبلی می پردازیم:
1- برای انجام کار، انگیزه مقدم است یا عمل؟ اگر انگیزه را انتخاب کردید فرد تنبلی هستید - البته در مورد همان کار - اغلب اوقات افراد باهوش و موفق انجام کار را بر انگیزه مقدم می دانند؛ مطمئن هستید اگر شروع به کار کنند یعنی قدم اول را برداشتند قدم های بعدی راحت تر برداشته می شود.
2- آیا فکر می کنید آدم های موفق همیشه با اعتماد به نفس بالا و اطمینان خاطر و به آسانی از پس کارهایشان برمی آیند؟ این تفکر غیرواقع بینانه است. اشخاصی که معتقدند زندگی افراد پرکار بدون دغدغه است و هیچ مانعی سر راهشان نیست و فکر می کنند خودشان مشکل دارند و با روبرو شدن با موانع خیلی زود دلسرد می شوند . در صورتی که افراد موفق و پرکار می دانند که برای رسیدن به هدف مورد نظر باید تلاش کنند و آمادگی مواجهه با موانع و پذیرش آن را نیز دارند.
3- ترس از شکست نیز یکی از عوامل مهم مسامحه در کار است. اصولا افراد مسامحه کار موفقیت را بیش از اندازه مهم می دانند. به عبارتی عزت نفس خودشان را با موفقیتشان می سنجند و از اینکه شکست بخورند می ترسند و در نتیجه به جای آنکه به آن کار اقدام کنند از آن فرار می کنند.
4- کمال طلبی هم از آن نیازهایی است که اگر برداشت درست از آن نشود ضربه زیادی به فرد می زند. داشتن اهداف متعالی و معیارهای بالا پسندیده است ولی این که باید همیشه همه کارهایمان عالی باشد، فشار روانی خیلی زیادی به فرد وارد می آورد. بعد از تلاش های بسیار و پی در پی، بی انگیزگی و وقت تلف کردن در وسط کار سراغ فرد می آید.
پنج نسخه برای تنبل ها
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:35 عصر )
کسب اعتماد به نفس و تقویت اراده
اعتماد به نفس یعنی باور نمودن خود و تکیه بر استعدادها و تواناییهای خویش و پر واضح است که عدم اعتماد به نفس آن است که انسان با آن که دارای ارزشها و لیاقتهای خاص خود است ولی خود را ناتوان و ناچیز میپندارد و ازهمین روی به خود جرات اقدام به کار را نمیدهد چه ارزش و لیاقتهای خود را باور ندارد و گاه در مقایسه با دیگران،آنها را چنان بزرگ و دارای هیبت تصور میکند و چنان در ذهن و خیال خود بزرگ جلوه میدهد که گویی خودش رابرابر آنان چون موری در درگاه سلیمان میبیند و یا ذرهای در برابر خورشید میپندارد همین امر باعث میشود وقتی در برابر آنها قرار گرفت دست و پای خود را گم کند.
علت عدم اعتماد به نفس امور متعدد میتواند باشد که در این جا به فراخور اوضاع شخصی شما به چند مورد آن اشاره میکنیم:
?) گاهی علت عدم اعتماد به نفس، عدم تسلط بر کار و عمل مورد نظر است و چون بر آن عمل تسلط ندارد لذا دچار تزلزلی و دست و پاچگی میشود. پر واضح است که در این صورت باید برای از بین بردن عدم اعتماد به نفس مهارت لازم را به کف آورید.
?) در برخی مواقع علت عدم اعتماد به نفس، ناشی از عدم ارتباط با اجتماع است یعنی کمتر در اجتماع با کسی روبرو شده و کمتر رفت و آمد داشته است.
?) شاید عدم اعتماد به نفس ترس از استهزاء دیگران و بدگویی و سخنان بی مورد آنها باشد.
?) خود کم بینی و بزرگ بینی دیگران نیز دو علت اساسی دیگر از علل عدم اعتماد به نفس است به هر حال علت آن هر چه باشد راه علاج آن به ترتیب زیر میباشد:
? باید نقاط ضعف و قوت خود را بشناسید و به واقعیت وضعیت خود آگاهی پیدا کنید و آن را باور داشته باشید.
? هیچ گاه خود را ضعیف و ناتوان و حقیر نشمارید و الفاظی که چنین مفاهیمی را القاء میکند بر زبان خود جاری نسازید.
? با افرادی که برای شما ارزش قایلند و هویت شخصی شما را باور دارند بیشتر حشر و نشر داشته باشید و برعکس از افرادی که در هر فرصتی شما را تحقیر میکنند و به شما اجازه عرض وجود را نمی دهند، دوری کنید و هرگزدر این موقعیتها وارد نشوید.
? برای دیگران در حد و تراز خودشان مقام و پایگاه قایل شوید تا آنها را انسانهای فوق العاده و برترمپندارید.
? بر اعمالی که در صدد انجام آن هستید مانند صحبت در جمع، سخنرانی، گفتوگوی جمعی و... تسلط علمیکافی داشته باشید و یا این تسلط را به دست آورید.
? سعی کنید بیشتر در اجتماعات حاضر شوید و حضور فعال داشته باشید با آنها صمیمیشده و مشارکت اجتماعی خود را افزایش دهید مثلاً درس سیمناری ارایه کنید ـ در کلاس سؤال خود را مطرح کنید البته از رفتارهای کوچک کار خود را شروع کنید و قبلاً آمادگی لازم را به دست آورید.
? به استهزای و ریشخند دیگران اصلاً توجه نکنید و مسیر از پیش ترسیم شده را دنبال کنید.
? با تمرین فعالیتهای جمعی و فردی حالت طبیعی خود را حفظ و تقویت کنید.
تقویت اراده:
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » فروید ( دوشنبه 89/6/15 :: ساعت 5:35 عصر )
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.